زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” قیمتت چنده خوشگله؟”
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:”زهرمار
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم
را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام
عاشق که شدی مرا
به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و مرتب کنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم و شب بیدار بمانم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
------------------------------
آیا وقت آن نرسیده است که " مرد پارسی " به یک زن پارسی یا غیر پارسی " با دید برابر و درست " نگاه کند ؟
و
من به عنوان یک مرد ایرانی چه اندازه پس از خواندن این نامه شرمنده
شدهام که یک زن هموطنم در مورد " من به عنوان یک مرد هموطن " چگونه فکر
میکند
با تشکر از نسیم عزیز
عالی بود موفق باشی [گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][بوسه][بوسه][گل][گل][گل]
به به ببین کی اومده
خوشحالم که می بینم ستاره ی آسمان شادابی بازگشته است
سلام...
درستش کردم....
بیایید وبم...
سلام بر تو مهربان
ممنونم از زحمت
فدات عزیزم ممنون دوباره اومدی پیشم
سحر جان
اشتباهی دو شاخ رو زدی عزیز
تلفن سوخت
تو مدتی نبودی ها
باز هم خوشحالم که شاد و غبراق برگشتی
سلام کوروش عزیز.
ببخشید که نگرانت کردم ولی نمیشه خاری تو گلوت باشه وبه راحتی حرف بزنی وبخندی .
بعضی چیزها هستند که مثل سوهان روحت را آزار میده ومن نمیتونم باهاشون کنار بیام متاسفم
نمیتونم حرف دلم را نزنم .
ممنون از همه نصیحت ها ونوشته های زیبایت
ستوده ی عزیز نه اینکه درکت نکنم
که این احساس مشترک نسل هاست
فریاد خفته ی قرنها
و ما هریک به نوعی قربانی آن هستیم
نمیدانم حکایتی که مدتی است در وبلاگم می نویسم و تنبلی باعث شده
چند وقتی رهایش کنم را خوانده ای بنام عاروس یا نه
تمام میرفت فریاد باشد
از همین نوع
شادیت را آرزومندم بانوی مهر
سلام اقاکوروش خسته نباشید میگم پست جدیدمو بخونید قشنگه یا نه
سلام به روی ماهت
چشم خدمت خواهم رسید
میدانی چه می شود وقتی تمام احساساتت و عشقت را جمع کنی و همه را به یک نفر هدیه کنی ..! مایه نشاطش باشی و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد . اما او بی اعتنا باشد و بی تفاوت . اینچنین است که لحظه های خاموشی جان می گیرد
ستوده ی عزیز نه اینکه درکت نکنم
که این احساس مشترک نسل هاست
فریاد خفته ی قرنها
و ما هریک به نوعی قربانی آن هستیم
نمیدانم حکایتی که مدتی است در وبلاگم می نویسم و تنبلی باعث شده
چند وقتی رهایش کنم را خوانده ای بنام عاروس یا نه
تمام میرفت فریاد باشد
از همین نوع
شادیت را آرزومندم بانوی مهر
گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!
یک کلوله برای کشتن تنهائی هایم کافی بود . نیاز به رگبار نبود. نکند گلوله ها مشقی است!!!
سلام کورش عزیز
جالب بود ...ممنون
سلام نگار عزیز
خوبی نازنین مهجور افتاده ی مهربان
خوشحال شد م که خوشت امد
برای دیدارت زمان را تعیین نمیکنم شاید ساعت حسادت کند و خواب بماند . . .
معنی پریدن را من ِبال شکسته میدانم . وقتیکه با حسرت به آسمان نگاه میکنم. چرا این مرغکان در خلاف هم پرواز میکنند
ما چو یعقوبیم نابینا و کور
تا بیاید یوسفت از راه دور
جامه ی یوسف شفای دیده است
در صف دیدار تو هستیم به زور
چاه چشمانم اگر یوسف بدید
پیرهن از عصمت او هم میدرید
واسف.من تهمت از نامردمان
خوردم و خونابه از چشمم چکید
سلام استاد...
من آپم و منتظر حضور گرمتون
سلام سوفیا جان
میدانم که چقدر از نوشته هات لذت می برم
بیهودهاست
جلو نمیرویم
دور خود میچرخیم
این را عقربههای ساعت
هم تأیید میکنند ..
امید که روزی به خود آئیم
ازین تکرار بیهوده
برهیم
موافق و مخالف
.....♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
.......................................♥
.....................................♥
...................................♥
.................................♥
..............................♥
............................♥
.........................♥
......................♥
..................♥
.............♥
.........♥
......♥
....♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
..........................♥
...............................♥
.................................♥
.................................♥
..............................♥
.........................♥
..................♥
.............♥
.....♥
...♥
سلام
من آپم
جایگاه خودتو تو پست جدیدم ببین
ندیده می گویم
فدای دل مهربان شیشه ایت
سلام...به واسطه ی یه دوست شدم مهمون ناخونده ی دلنوشته هاتون!!امیدوارم این گستاخی رو به کنجکاویم ببخشین!!با اونکه هر روز و هر ثانیه دارم تک تک اینا رو تو جای جای کشورم میبینم اما نمیدونم چرا با خوندنش طعم قطرات اشکو تو گلوم حس کردم!!اما نباریدم..چون نمیخوام تو مسیر سازندگی دنیای اطرافم ضعف رو راه بدم!!مانا باشید و سرفراز...
سلام بر تو صبای عزیز
و مهربانی که نوگلی چون تو را به ماتمکده دل رهنمون کرد
سپاسی از سر قدر دانی تو نازنین
برای همراهی به مهرت
ایکاش ادرسی میدادی تا من نیز سعادت آشنائی بیشتر میداشتم
شاد باشی و به امید برقرار
با سلام مجدد به حضور استاد ارجمند!من وبلاگ نویس نیستم و تنها و تنها دلنوشته های دیگران رو میخونم!دلنوشته هال من میمونه بین خطوط دفترام و دلم...
درود بر تو که چون باد صبا
دلنواز آمده ای
ودلنشین
ممنونم که راهنمایم شدی
چرا که به پاس حرمت قانون مهمان نوازی این سنت حسنه را پی گیرم تا هر آمدی را به رفت عمل کنم.
دفتر دلت هیچگاه
به کلامی و شعری محزون مزین مباد
و همیشه خوش نویس باشی