سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

از هر دری سخنی

با توجه به ازدیاد آمار دوستان ِپیوند شده یا تبادل لینک کرده .بنده شرمنده ی عزیزانی می شوم که لطف کرده و لااقل هراز گاهی حالی می پرسند . من نیز  ادای دین می کنم. و لی عده ای از این عزیزان فقط اسمی در کنار وبلاگ به عنوان پیونده ها یا لینک دوستان می خواهند.

لذا از همه ی هم پیوندیان عزیزم که تمایل به ادامه ی پیوند ندارند .و روزی آمدند و گفتیم تبادل لینک کنیم . کردیم و دیگر بهایی به این ارزشمند قائل نشدند عرض می کنم. حقیر یک هفته به خودم فرصت میدهم تادر صورت تمایل اعلام کنند می خواهند به دوستی ادامه دهند یا هنوز به همان اسم بسنده می کنند. در غیر اینصورت حتی اگر یک سویه  هم باشد. ویرایشی در لیست خواهم کرد . با پوزش ازعزیزان

پی نوشتی به ضرورت"

متن فوق ،یا بقول دوستی التیماتوم. به عزیزانی است که سال به سال یاد دوست نمی کنند ویار خاطر نیستند و شده اند بار قاطر.فقط لینگستانمان را شلوغ می کنند.وگرنه انان که چشم رنجه میدارند بر چشم ما هم جایشان است.

jb0hlcg0hvts5cqj7s13.jpg

هوا گرم بود و عرق از بند بند تن فرو می ریخت

و مرد میبایست  کاری می کرد.

یا در جوی وسوسه انگیز باغ ِهمسایه تنی را به آب  خنک وگوارا می سپرد

یا دل به دریای رنگ رنگ هوس می سپرد،و هردم امواج پست و بلندی را به قایق تن فرسوده ی خود هدیه می کرد .

اما

او مرد جنگل بود .آموخته ی سروهای قد برافراشته.آبشخورش بیشه های شیرپرور بودو مرام جنگلبان پیر را به تاج داری اندیشه رسانده بود

دریغش  آمد کار شغالان هرزه رو ومانده خوران کفتار صفت را پی بگیرد.

دراندوه .

ودر گرماگرم شتاب ناک ِ نیاز

مرد می بایست کاری می کرد

عده ای را جیره خوار خوان ِبه یغما رفته ی موطن کرده بود و ویار بهره از آن.

عده ای را نیز هوای خوک سیسرون *در سر

در هنگامه ای که تنها او بود واو . یاران را شولای وطن کرده بر دوش را میدید و او را خاک نداشته . زمین گیرمی کرد.

احساسی که کاش چون سیبی کرمو دور می انداخت

وناچار نبود اینهمه در زندگی اش درخت کاش ،بکارد.

وماند . با امید اینکه بشود زندان را به گلهای تزئینی  ِ مجازی آراید. و بر رف دل آئینه خوشبختی گذاشته و رقصی بی خیالانه ، در آتش نهانی خویش به نظاره نشیند.......


 

پانویس:سیسرون گوید در کشتی ای در نشسته بودیم که سوراخی در آن ایجادشده بود. ودر حال ِ  غرق شدن بود.همه را هراس مرگ در سر افتاده بود. دیدم خوکی را که

بی اندیشه ی مشغول نواله کشیدنت آلت خود است.

 بگذریم


2vx1flootcsu2ajmiucx.jpg

سنگدل

 

 

هر پای بلغزد ، زنگاهی که تو داری

هر دل چو غریقیست ، به چاهی که تو داری

 

ای سرو قد ،آن روی ِچو گل ، زلف سیاهت

ابروی ولب و ،روی چو ماهی که تو داری

 

هر مرد ِ یلی ،رأیت اسپید بگیرد

تسلیم شود ،پیش سپاهی که تو داری

 

ای سنگدل این شیشهء ،شکسته است،مبادا

پایت بخلد ،شیشه به راهی که تو داری

 

افسوس که تو ،صحبت ِ دل را نشنیدی

نشنیدی و دل،مات زآهی که تو داری

 

تو مهر پرستی ،چو منی ،پیرو ِ آئین

معبود تو ،عشق است،الهی که تو داری

 

محبوب رخی ،قامت مطلوب تو داری

تنها ،همکه خوبی است ،گناهی که توداری



 

 



نظرات 55 + ارسال نظر
عسل جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ http://abip51.blogfa.com/

زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن هست.
هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم.
من برای سالها می نویسم سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند افسوس که قصه مادربزرگ درست بود همیشه یکی بود و یکی نبود

ماهی ازتنگ بلورش افتاد
داد از دست دل ِ آن صیاد
دل ِ من شاه همه دریاها
اوفتادست بدامش نا شاد
من به این تنگ بلورین دلخوش
که نگاهی کندم ، بی بنیاد
حیف ، افسوس فراموشم کرد
شده کارم همه داد و فریاد
اوفتادم من از این تنگ ببین
عمر بی حاصل ِ من رفت به باد
کوروش

شکیبا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:57 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

درود کوروش گرامی

یه کلام من بی استعدام تو شعر گفتن!
اینهمه کلاسای مجازی آموزش سرودن شعر شرکت کردمو درسای وزنهای شعر رو داشتم بازم دریغ از سرودن یک بیت شعر!!

درسته باید یادهامون تو دلهای همدیگه لینک باشه وگرنه یه نوشته گوشه ی یک وبلاگ چه ارزشی می تونه داشته باشه؟!!

خوش باشید

شکیبای عزیز

درود بر تو

ولی وقتی به انتخاب متن های نوشنارهای زیبا ی تو نگاه می کنم
سرشار از احساس است

بویژه متن زیبایی که برای نسیم نوشته بودی

شاد باشی و شادمانی گستری کنی

امید جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

ارادتمند و ممنون از همه لطفتان

پایــــــــــــــــــــــــــــــــــــنده باشی سالار


امید جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

ما بزرگی ، مهربانی از شما ها آموختیم
در رفاقت جاودانی از رفیقا آموختیم

دل برای دوستانم می زند در سینه ام
عاشقی را از سر ِ خیر همان ها آموختیم

سلام و درود بیکران بر مهر بی پایان خوبان
خوبانی چون شما استاد!

شاد باشی .شادیت پاینده باد
بی خیال مرده باد و زنده باد

نسل ما اندر حصار وهم شد
نسل تو بیداریش فرخنده باد

شاهدم از سبز هم کرده گذر
در دل اینان امید آکنده باد

حدیث جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.hadis67.blogsky.com

سلام وبلاگتون جالبهاگه دوست داشتید پیش من هم بیاییییییییییییید .منتظرم

سلام حدیث عزیز

با افتخار خواهم امد

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد