سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

نور به قبرش بباره

zy37hhgr7t3fkktwmm7d.jpg

شاید  بارها از خود پرسیده باشید که چرا پدر و پدر بزرگها،مادر و مادربزرگهای ما

مرتب میگویند

:خدا بیامرزدش . خدا پدرش را بیامرزد .نور به قبرش ببارد .

واز این حرفها و دعاها که این روزها بیشتر شنیده می شود.

داشتم امروز به این فکر می کردم ببینم که

چرا؟

 

*آن روزها پلیس راهنمائی جرئت نمی کرد بی دلیل حتی ماشینی را متوقف کند

چه رسد به اینکه، الکی گیر دهد. حتی راننده پیش او احترا م داشت.

 

*آن روزها تمام کارهای اداری مثلا یک مغازه در بازار، از قبیل تمدید پروانه، دارائی و.. را یک مامور شهرداری با دردست داشتن دفتری شبیه سررسیدهای رایج و مراجعه به در مغازه انجام میداد . وبا اخذ مثلا دوتومن(20ریال) و دادن رسید به مغازه دارمیرفت تا یکسال بعد.

 

*آن روزها یک بانوی ایرانی تحصیلکرده ، با رفتن از شهری به یک روستا در کمال امنیت ،

صبح میرفت سرکار و غروب باز می گشت ،یا اول هفته تا آخر هفته ، بی آنکه کسی جرات تعرض داشته باشد.


*آن روزها هرکسی حریم خصوصی داشت.کسی به خود حق نمیداد ،وارد شده و بهشت و جهنم هرکسی با خودش بود . وتو نیز به خودحق نمیدادی ،به بهانه ای دیگران را سرزنش کنی .

هیچ کس نماینده خدا بر روی زمین نبود

 

*آن روز ها اگر کبریت می خریدی  دوقران .مثل اصحاب کهف .بعد از سالها می آمدی و باز می خواستی کبریت بخری .همان دوقران بود.

 

*آن زمان سالی یکی ،دوبار بهداری می آمد با ادمهایی همچون آدم فضائی ها با یک کپسول به پشت ودسته و شیری. می بایستی تمام خانه را خالی کنی تا انقدر سم   ِساخت امریکای جنایتکار را بپاشند که خیس از آبی سفید میشد. تا بیماری های رایج از قبیل کچلی ، وبا ،مالاریا و... ریشه کن شود

 

*آن روزهابه کشاورز هم انقدر سم و کود میدادندکه کوئی بادآورده است.

 

*آن روزها مهندس های کشاورزی مرتب سر میزدند که مبادا برگی گردنش کج شود

وتازه در کنار آنان از دیپلمه های کشاورزی به عنوان سپاه ترویج استفاده می کردند

 

*آن روزها آرزوی مهندس های ترکیه  ،آلمان ، بلغار و پزشک های هند،بنگلادش  ،بود تا در اینجا  خدمت کنند. با حقوقی برابر یک کارگر.

 

*آن روز ها درهر کشوری با پاسپورت ایرانی وارد میشدی کلاه از سر بر میداشتند.کسی از تو ویزا نمی خواست.تو بهترین توریست بودی

 

*ان روزها تیم ملی نه در آسیا که بلکه جهان ،تمام  تلاشش برای بوسه زدن  برکاپ جام جهانی  بود.

 

*آن روزها هر یک دلارامریکا 70ریال ما بود  و هر ریال ما3 ریال عربستان . امرور هریک دلار امریکا یکصدو ده هزار ریال . و هر هزار ریال ما یک ریال عربستان(تقریبی)

 

*ان روزها به کشورهای حاشیه از کشورمان دارو قاچاق می کردند.

و..................

 

نور به قبرش ببار ه

با اینکه ایراد هم زیاد داشت با اینکه خودش رو به خدایی رسانده بود با اینکه چند نفری دزد را آزاد گذاشته بود . و......

ولی باز  صدها رحمت به او خدا پدرش رو پیامرزه


tjg6ngsk8c4k04wljoie.jpg

 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

اون بنده خدا دزد بود
اینا شاه دزدند

باید نشون بدن شاه چیز خوبی نیست

سلام نازنین

ممنون اختصار و اینهمه ایجازت

بهار مامان امیر پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://oribad.blogfa.com

سلام بر کوروش عزیز...
آن روزها رو که ما ندیدیم.. اما همه اینها رو از پدر شنیدیم.. و غصه خوردیم که چرا آن روزها نبودیم... آن روزها در مقایسه با این روزها مانند بهشت موعود است برای ما که نسل سوخته ایی بیش نبودیم..
سیاهی این صفحه مانند سیاهی این روزهایمان بود..
ممنون از شما..

سلام بر مامان مهربان امیر

ممنونم از همراهی پر از دردت

مسافر پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام
چه خوب که شما آن روزها را دیدید.
برای ما که فقط در قالب خاطره ای از بزرگترهاست
دلمان را آب کردید جناب کوروش
نمی دانم از این روزها باید در آینده چه خاطراتی را تعریف کنم. تمام خاطرات این روزهای ما ظلم است و ظلم است و ظلم
وای که اگر اینجا اسلامی بود چه می شد!
نمی دانم اصلا برای آینده می مانم و تاب می آورم که خاطره ای تعریف کنم یا نه !
این ها به کنار روزهای فردا چگونه خواهند بود؟


درود بر تو عزیز
که سفر را به حضر ترجیع میدهی

ایکاش می دانستم با فردای روشن شما همراه باشم
ممنونم از همراهی امیخته با همدردیت


Amir پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://line68.mihanblog.com/

سلام کوروش جان , عزیز داغ دلم رو تازه کردی البته خیلی مسائل دیگه هم هست که بنا به مسائلی از قلم افتادن .....
نور به قبرش بباره

سلام امیر جان

سالها به انتظار پوشیدن زیباترین رنگ لباس ارزوهایمان بودیم
گوئی که بر این تن رنجور وطن
ردایی جز زجر و اندوه برازنده نبود
افسوس

شادباشی عزیز

سیما پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام کوروش عزیز دیگه دارم میرم سفر بای تا ۱۷ مرداد

سلام عزیز
سفر بی خطر و پر از خاطرات شیرین

ziba پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

وقتی حرف وضع زندگی امروزه با قیاسش با اون موقع میشه من فقط میتونم حرفهای بابامو تکرار کنم که

جیب اخوندا ته نداره
حالا حالا مونده و جا دارن برای دزدی

عجب صبری خدا دارد
این همه بدبختی این همه فسادو بیچارگی ملت اریای رو میبینه و هنوز صبر میکنه

مرسی بابت یاداوریت
گاهی مشغله های زندگی مارو غافل میکنه

خدا بابا رو بر سالهای سال به سلامتی و شادابی برات نگه دارد

محمد پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ب.ظ http://mohamad-asa.blogsky.com/

آنروزها:
آزادی داشتیم
انسانا ارزش داشتن
آنروزا ..........

ولی الان چی؟؟؟؟؟؟
به ازای هر نفر یه مامور داریم، تو جامعه جوری با آدم رفتار میکنن که بعضی وقتا به انسان بودن خود شک میکنی

دیروز تو کردستان پوشیدن لباس کردی جرم بود، چند نفر رو به همین دلیل گرفتن
تهران هم که هرجا میری چندتا مامور زن و مرد یه جوری نگات میکنن که نزدیکه قورتت بدن(مخصوصا به خانم ها)

ایــــــن مملکته داریم

(البته به قول بالایی ها همه چی آرومه )


واقعا نور به قبرش بباره


حکایت مردم ما محمد جان

حکایت بجای درست کردن ابرو
چشم را هم کور کردیم


بهار پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.aziizom.blogfa.com

سلام چه وب خوبی داری.متنات خیلی به دل نشینه.از جنسی هست که دوست دارم.موفق باشی .راستی با رویای شیرین منتظر حضورتم.

سلام بهار عزیز

منم ممنون حضور صمیمانه ی تو هستم مهربان

رویا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ http://adamiyat.mihanblog.com

سلام
متاسفانه آنروزها گذشت
نور به قبرش بباره

سلام رویا جان

بله متاسفانه
واقعا

کنگان طنز پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://kangantanz.blogfa.com

خدا رحمتش کند

پرنیان پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ

آن روزها رفتند
آن روزهای خواب و بیداری
آن روزها ، هر سایه رازی داشت
...
هیچ کس باور نمی کرد این روزها را ...

سلام کوروش عزیز

سلام بر تو پرنیان عزیز

بلکه کسی خوای این روزها را نمیداد

ستوده جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

سلام استادعزیز
چقدر زیبا این دزدان را وصف کردید .
ان روزها واین روزها .
جز حسرت اون روزها چیزی بر دل نمانده

سلام ستوده جان
غارت انقدر فاجعه بوده است
که تشت ابرویش از پشت بام افتاده

امید که پایان حرتها برسد

شنگین کلک جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://shang.blogsky.com

درود بر کورش عزیز
یادش بخیر من دلار 7 تومانی یادمه

وقتی که من بچه بودم غم بود . اما کم بود

وخیلی خیلی خیلی خیلی کمتر از امروز

درود بر تو نازنین یار عزیز
من هم سعادت چندانی از بهره برداری آن زمان را نداشتم
ما دیدیم و نخوردم

پاینده باشی مهربان


کوروش جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ب.ظ http://shabeakhar.blogsky.com

سلام.با شما موافقم.درسته اون حکومت هم غلط بود ولی لااقل تو حکومت سلطنتی ، دستور شاه با اسم خودش اجرا میشد ولی توی حکومت دیکتاتوری دینی فعلی، دستور رهبر با اسم خدا و دین اجرا میشه.
در ضمن شما می دونستین که رضاشاه قصد داشت حکومت رو به شکل جمهوری دربیاره ولی مدرس و بهار باهاش مخالفت کردن و حکومت به شکل سلطنتی موند.به خدا وضع اون موقع خیلی بهتر بوده.
چیز دیگه ای نمی تونم بگم چون زمان ٬ زمان عمله.بدرود

سلام کوروش جان
ممنونم بابت اینهمه زیبایی سخن
که از عزیزانم در این دنیای مجازی بسیارها آموختم

شادباشی و همیشه استوار

عسل جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ http://abip51.blogfa.com/

آمدنت چون رستاخیز، عدل گستر است و چون سپیده صبح،

نوید آغازی دوباره برای همه خوبی هاست .

میلاد مهدی موعود مبارک باد




کوروش جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:04 ب.ظ http://shabeakhar.blogsky.com

سلام.باورم نمیشه!شما واقعا ۴۸ سالتونه؟!روحیه تون خیلی جوون به نظر میاد.من اولش گفتم که فوقش ۳۰ ساله هستین.ایشالا منم وقتی به سن شما رسیدم روحیه ام جوون بمونه.
راستی شما به کامنت قبلی من به همین پست جواب ندادین؟
مرسی خداحافظ

سلام کوروش عزیزم
ببخش بزرگوار مشغله های احساسی و کاری نگذاشت
پاسخگوی کامنت پر مهرت باشم
بله عزیزم 48
که شامل 32 خزارن بو و الباقی بهار


شاد باشی عزیز

مهریار جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ

گل سرخ

آمدند و رفتند
آمدند و رفتند
مرگ گل سرخ را در باغ ندیدند
هرزگی علفهای هرز را به رخمان کشیدند
کشیدند بر دیواره ی باغ
رنگ سیاهی را
ریشه ی گلها را کشتند
کشتند غنچه های نو رس گلدانها را
وبا خارهای وحشی
آذین بستند باغ را
با خشم
گلوی قناری را فشردند
لانه ی کوچک اقاقی را به یغما بردند
آفتاب را بادست به زمین نشاندند
زمین را
شرم سار آسمان کردند
وقلبهای شیطانی را می پرستند
آی
آی
با غبانها
می رسد روزی
در بند خارهای بیشمار گل سرخ
در اندیشه ی رهایی
مرگ را آرزو خواهید کرد
ابراهیم ناصری مقدم

بال ِ پرواز


به دنبال تو می گشتم
بهشت جاودانی ، در تو جستم
......لیک
........کجا خواهم توانستن
.......................به پروازی
.........................تنعم را بهشتن.


بهشت ِ جاودانی
بهشت ِ اولینی
............آخرینی.



به دنبال ِ تو می گشتم
وشاید در تلاقی
.............روحمان پرواز را
...............با یکدیگر در آسمان
.....................دیدار کردند.

اگر این آسمان ِ چشم تنگ
...................اینجا
....................نسازد رعد
....................نپیچد یا نسوزد بالهامان را
................._که پرواز ِ من و تو
............._اقاقی های ِ عاشق را همانند ست
.........................._به رقص ِ هنگامهءدر باد.



به دنبال ِتو می گشتم
سبک روح و سبکبالی
به پرواز
_این کلام ِ آسمانی
..............خفته درشعرت
بجستم من
........بهشتی را
که آن منزلگه چشمان ِ معصومت
............._بسان ِآینه صادق
زبان ازمهربانی
...............عاشقی
..................فتانگی
.....................می راند.

و خود را محو ، درمینو بهشت آشنا کردم.
............شنای ناشیان ِغرق ِدر امواج
...............................به گرداب ِ همان شهلا
..........................................شنا کردم.

ترا من جسته ام
در سال هائی دور
و دست خود ، که نه شعرم
................پناه و سایبان ِ نور ِ خورشید
..........................سما کردم
.............................که تا
............................چشمم نسوزاند
............................نیارد آب
............................نریزد آبرویم را
............................بیابانگرد ،کردم خود
............................ز مردم من جدا کردم.



ومن پرواز را
در خاطرات ِ دور می جستم
...................عبث بودم به اندیشه
...................که مرغ ِ خانگی را
...................بال ِ پروازش نباشد
.................._اگر پرواز خواهد کرد
..................به اندک فاصله
..................ز بامی تا در کوچه
..................که این اندک را گزیری نیست
........................................گریزی نیست


که آتش درون ِ او
................خبر داری
که از " آدم " بیاموزد
................پند دانائی
................نجوید او بهشتی را
.................که هر خامی
...................به سر دارد
......................چه سودائی؟



بهشت ِ اولین باشی.
............بهشت ِ آخرین باشی.

(کوروش)

دوستت دارم

سپیده شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ http://www.moonlightshadow.blogfa.com

سلام.دوره های مختلف تاریخی هریک درسهایی به ما میدهند
نمیدانم چرا هروقت طمع ما بیشتر شد بدتر بدتر سر ما آمد
نور به قبرش بباره!آمین

سپیده جان این طمع نیست
ما انسانها حق داریم در پی بهتر باشیم

ممنونم از همراهیت

آناهید شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.persianbastan.tk

سلام کوروش جان...خوبی مهربان کم اومدنم رو ببخش ...سبز باشی الهی...
آره نور به قبرش بباره...وقتی اومد سر مملکت داری ایران ویرانه ای بود که از قاجار مونده بود...اون بزرگوار آبادش کرد...آزادش کرد....و بعد پسرش...اما چرا پدر مادرای ما عقلشونو ریخته بودن توی زباله ها...دنبال ایده الها میگشتن....نه توی خودشون توی دستای یکی که فکر کردن ناجی اونهاست...فکر کردن با خدا همسایه ست...و من نمیدونم تا کی باید تاوان شکم سیریی پدر مادرم رو پس بدم...

درود بر تو آناهید مهربان
خواهش می کنم
امیدوارم همیشه شاد باشی و سلامت

توحید شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

درود بر استاد بزرگوار

" خدا بیامرزدش . خدا پدرش را بیامرزد .نور به قبرش ببارد "

بسیار زیبا ، لذت بردیم ...

یاد باد آن روزگاران یاد باد ...



درود بر یگانه ی پر مهر

آشنای دل به ساز و نوا

لطف کردی عزیز

یاد باد آن روزگاران یاد باد

ziba یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

ایشالا خدا همه بزرگترای مهربونو واسه دو ستا و خانواده هاشون نگه داره بخصوص گلی مثل شما رو که تو نت بوی عطر نوشته هاتون همه جا پیچیده

زنده باشی و همیشه در مهر غرق

پاینده باشی که سزاوار شادی هستی

دانیال دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.manoto-baham.mihanblog.com

وااااااااااااااای ممنون ک از فک و فامیلی من سپاسگذاری کردید...
خداوکیلی نور ب قبرش بباره البته با تمام ایراد هایی ک داشت...
آن روزها فروغ عزیز بود و ما عزیز نبودیم...و ما هفته نامه ی زن روز می خوانیدیم
و تو عزیز بودی....

درود بر تو دانیال عزیز

ممنونم

اگرچه نخواستم از خویش و قوم تو تجلیل کرده باشم

فراز از یک تاریخ را عامیانه . خلاصه گفتم

ممنون از مهرت

نیلوفر چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

درود

درود

آغوش هیچ کس
آرامشی پنهان ندارد . تنها به شرط دیدن گل سرخ ......نگاهی به دور ...و دهانی به حیرت باز ....
و ... دست بوس آن لحظه ها ....
در های بخت بر گشته .....
روز های جا مانده ....
زمین تب کرده برای ماه ....
باید دریا شد ...
تنها به شرط دیدن ..... داستان آن لحظه ها ....

ممنون کوروش جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد