سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

غروب




{غروب}


درختی پیر
شکسته ، خشک ،تنها ،گم
نشسته در سکوتِ وهمناکِ دشت
نگاهش دور.
#
فسرده در غروبِ نور
به مثل ِمرده ای دلگیر میگوید:
آه
و غیر از آن نسیم ِتک سوار ِدشت
(باد)
آه سردش را
کسی نشنید.
##
و هنگامیکه بر میگشت
غم آور مرغکی
برشاخسار ِخشک
غروبی داشت او
دلگیر و خسته
فروغ ِواپسین ِخندهء خورشید
پاییز63
 

دلی که شکسته .و درمان نمی شود

گفتم که تحریمش کردم

اون ور آبی را هم؟؟؟

امروز بر حسب بی حوصله گی هر جمعه

با سلاح  ریموت کنترل در دست خواستم به جنگ آن بروم

لحظه ای بر یکی از شبکه های رسته از اینجا که دائم در حال فروشند ثابت ماندم

فیلمی از این طرفی ها را نشان میداد با بازی محمود پاک نیت و حسینی


استاد(پاک نیت) و دانشجو(حسینی)

دانشجو برای همراه نبودن با دختری در پروژه ی کاری اش طوری استاد را حاج آقا حاج آقا می کرد

که بالا می آوردی!!!

براستی از این هجمه به تمام عرصه ها به کجا پناه خواهی برد؟


دل سالها به خوشی می رود در خیال ِ خود

زین نا روا نشسته شده گان ِ بر مدار ِ رنج

دائم به فکر زر و زور می روند وحاصلش

ناشادی است  بهر ِ ما وهمه کار،کار ِ رنج

شعری فی البداهه



شاعر ه

غم
هزارتویِ اندیشه های شاعر
دل نازک
چون شیشه
نازکتر ازشیشه. که با نسیمی از بی مبالاتی
وترک

آئینه می شود

رسواگر ِدل ِبه رنگ ِ غم
:آهای رهگذر
بر هر بامی بنشین
اما بر بام ِخانه ی یک کفتر باز
منشین
نشستی خانگی باش

ترجمه

و ترجمه شعر بالا توسط دوستی که خصوصی ارسال نمود


من امشو ته کیجا ره خو بدیمه
من امشب تو را ای دختر در خواب دیدم

چو تش بیته ،تره من او بدیمه
هنگامی که اتش گرفت(م) تو را من همانند اب دیدم

ندومبه امسه چی نقشه دارنه
من نمیدانم او برایم چه نقشه ای کشیده است

چسه روزا ندیمه شو بدیمه؟
به چه دلیل او را روز ندیدم و شب دیدم؟

مازندرانی





من امشو ته کیجا ره خو بدیمه

چو تش بیته ،تره من او بدیمه

ندومبه امسه چی نقشه دارنه

چسه روزا ندیمه شو بدیمه؟


به زبان مازندرانی