در زمان قاجار رشوه خواری اسم دیگر داشت.
به جای رشوه « رسوم » میگفتند و پرداخت رسوم امری مرسوم شده بود.
میرزا حبیب الله شاعر که خود نیز از صاحب لقبان بود و « بدیع السلطنه » لقب داشت، شعری در این باره دارد:
زنهـار از فـراق تـو زنهـار،
ای رسوم
کردی تو روز روشن ما تار، ای
رسوم
ایدون خوشا به حالت مستوفیان
که باز
دارند با تو جمله سر و کار، ای
رسوم
گویند روزی
ناصرالدین
شاه
به
مستوفی الممالک می گوید:
این رسوم چیست؟ ...
جناب آقا به خونسردی جواب میدهد:
یک چیز است به اسامی مختلف:
در حضور مبارک، تقدیمی است.
نزد علما، حق الجعاله.
در بازار، حق العمل.
به مستوفیها که میرسد، اسمش رسوم است.
اسب سفید شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد. استاد فقط لباس سفید می پوشید ، شاگرد هم
فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار
گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت
بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید . |