سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

جمله ای قصار

ابلهی به آن است که آدمی

حد و اندازه شوخی را  نگه ندارد 

کجائی هستی؟

گرگانیم

بقول شاملوی عزیز
از دشت های بی کران
و آرزوهای بی کران
خّلق های تنگ
آلاچیق ها (و کومه ها )
اسب های تمنا
طاق های بلند دود
و نم نم باران

از گلستان سرسبز تازه تاسیس و کهنه پا

زندگی متاهلی

دوستی نوشت


 زنده‌گی ِ متأهلی یعنی

به هم‌سرت پیام بدی:
ای عشق، خداوند نگه‌دار تو باشد.

... اون وخ جواب بگیری:
یه بسته قارچ، آب‌لیمو، مرغ، نون، بوس



خندیدم

و با خودم گفتم:

خنده ام از گریه غم انگیز تر اتست

عینکی شدن من

عینکی شدن من

http://www.1doost.com/Files/Posts/Thumbs/77/1079.jpg

امروز با خودم فکر می کردم در هیچ چیز ی گویا نباید با دیگران

وجه مشترکی داشته باشم!!

همه چیز را بدون عینک می بینم!!!؟؟؟

وبویژه  در شب!!!؟؟؟؟


 در قبل موقع راننده گی درختان کوچک کنار خیابان را بصورت اشباح میدیدم

.....

یا موقعه مطالعه حتما باید عینک را از چشام بردارم

تا بتوانم بخوانم و بنویسم.

...

 چند روزی که عینکم گم شده

(که اینم از تفاوت من با عینکی هاست)

متوجه شدم بدون مشکل

میتوانم ببینم

جالب نیست. چشمهای من  عجیب است!!

یا عینکم معجزه کرده!!!

یا جهان یک جهان دیگر شده!!!


باران

0c14f5teyz3dhwjtcs5m.jpg

باران

 

می غرد

از برق ِ نگاهش

............بانوی ِ رعد.

 

 می گذرد

خدای باران

......از لابلای ِ ابرها

...................با ارابه ای فکسّنی.

 

 و بوسه می زند

......با قطره های ِ اشک

....................زمین ِ خشک را

.........................چون گونه های ِ من

 

 

 

زمستان79