سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

زن( درنگاهی منفی)

gx9l05daopd16hbv17f7.jpg


شیطان که بود به حیله مشهور

گیرد ز زنان همیشه دستور
یا
راحت بود انکه زن ندارد
در خانه بلای تن ندارد
یا
زن مظهر مکر و خود پرستی است
زن افت جان و مال و هستی است
یا
هر حادثه ای که در جهان است
محصول خیانت زنان است
یا
بین دو برادر وفادار
از حیله زن شود تار
یا
موسوم به فردوسی بزرگوار

زن و اژده ها هر دو در خانه به

جهان پاک از این هردو ناپاک به
یا
زن گر نه یکی هزار باشد
در عبد کم استوار باشد
یا

چون نقش وفای عهد بستند

بر نام زنان ظلم شکستند
یا
امان از طینت و کردار زنها
فغان از شیوه و رفتار زنها
چه موجودی است این زن .بارلها
که گس آگه نشد از کار زنها
هرآنکس گفت زن جنس لطیف است
نباشد واقف اسرار زنها
مخور هرگز فریب ِاشک زن را
که باشد حربه ی پیکار زنها
اگر رستم دوباره زنده گردد
شود مغلوب گیرو دار زنها
زنان گرگند در رخت شبانی
امان از طینت و کردار زنها

یا

زن چیست نشانه گاه نیرنگ

در ظاهر. صلح و در نهان جنگ

در دشمنی آفت جهان است
چون دوست شود بلای جان است

البته اینها نظر من نیست
فقط ذکر نظرات منفی دیگران بود
و موافقین نیز زیادند که بعد خواهم گفت

پرسشی و پاسخی از سر ناگریزی

3nj5ivvpmvf6y5hyhro.jpg


سرم درد گرفت!

از بس راجع به عشق خواندم...
انگار که همه می دانند این عشق چیست!
تنها منم که از آن سر در نمی آورم...
هر زمان که فکر می کنم به معنای واقعی آن رسیده ام متوجه می شوم که دنیایی از آن دورم.
عشق را با تعاریف و دیدگاهی که خیلیا تعریف و توصیف می کنند خیلی چیز عبث و  مهملیه.
واقعا از کار آدمی موندم.
یا همه خیلی احمقن وتعریفشون از عشق مسخرس و یا منم که از عشق توقع بیهوده دارد.
یعنی من احمقم؟
اصلا عشق وجود خارجی ندارد.
همه اش ساخته ی دل خیال بافان ساده سرشت است.
واقعا گیج شدم.
واقعا اسم این حس های مسخره و خنده دار عشق است؟؟؟؟؟//
اگر هست من از آن بیزارم.
کوروش خان واقعا دیگه دارم دیوونه میشم، به نظر شما چه جوری میشه از این گرداب بیرون اومد؟


dxldzg4m8skps2p06kjr.jpg


پاسخ :
میلاد عزیزم
چرا خودت اذیت کردی؟
عشق را نمی شود خواند. همچنان که روح را نمی شود دید
گویند با دل سرو کار دارد نه با سر.
چگونگی اش را نمی دانم؟
در هیچ بازاری قابل خرید و فروش نیست
جز بازار جنون
که عقلا راه نمیدهند
ادمی را نیز موجودی عجیب و غیر قابل پیش بینی دانسته اند
که درست است.
من چه می توانم بگویم زمانی که فقط مو می بینم
وقتی که عاشق از پیچش های آن گذشته است؟
اگر جنون عشق به سر افتد . دیوانه اش خوانند . آدم دیوانه که پی آبرو نیست
عقل باخته است
اگر چه احمق نمی توان خواندش . که اگر از چشم او بنگریم
این دیگرانند که در حماقت می زیند و او در عشق عقل کل است
که به راستی چنین است.
عاقل بدنبال زر و زور و ... دیگر است
عشق پشت پاه می زند بر هرچه داشته
بادیه نشینی دل می گزیند
با دیو و دد ماجور .با هرآنچه اورا از یاد یار دور سازد بیگانه
ترک خانه و کاشانه می کند

البته  با محک این دور زمانه این طلای ناب را نشود قیاس کرد
که طرف بعنوان عاشق بر سر قرار با موبایل. با دیگری نرد عشق می بازد و....


8pqbo3t3mf6ahyzl0zno.jpg

DjHB

گاه چشم هایتان را ببندید

پشت پلک های بسته

فرصتی برای تماشای خود میابید


DjHB


مرضیه هم رفت

http://noghte-chin.persiangig.com/Tahrir/marziyeh03.jpg

از برت دامن کشان

رفتم ای نامهربان


مرضیه خواننده  شهیرسنتی نیز ازبین ما رفت

کسی که

بوی جوی مولیان اید همی را خواند

و....

آثاری زیبا بسیاری به یادگار گذاشت

جدای از رفتار سالهای اخیر

که هرگز هنرمندانه نمی نمود

در دلها جا داشت و دارد

و فقدانش

دردآورست و همچون او بی بدیل

شاید سالها نشاید  مانند

یادش گرامی

همچون یاد یاری مهربان

در دل خواهد ماند


DjHB

وجود آدمی طلاست و آنکه این را دریابد
برای رسیدن به طلا از خود شروع می کند
نه از معدن های سنگی و صخره ای


DjHB