سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

پاسخ

j1v9gpejdai2bp7svr.jpg

من زاده ی خزانم

عشق بهار دارم

چون نیست در کنارم

غم را کنار دارم

 

سبزی نماند ه بر رخ

سرخی چو رفته ازیاد

پژمرده گی جان را

من استوار دارم

 

افسوس عمر رفته

با آفتاب من رفت

دیدم که برگ من ریخت

نک شاخسار دارم

 

بادا هر انچه بادا

پائیز میرود زود

در پیش فصل مرگ است

دیدار یار دارم

 

پائیز89

نگرشی دیگر به بوف کور

http://www.blogfa.com/photo/b/buf.jpg

نگرشی دیگر  به بوف کور صادق هدایت

اکثر ما به نوعی بوف کور را خوانده ایم .یا داستان وار و یا با کمی تحقیق که به راستی چه منظوری درنوشتن آن است که داستان هست و داستان نیست

بعضی نیز به دفعات وقت گذاشتیم تا پی به هدف آن ببریم . من با اینکه چند بار آن را خواندم.

حتی یکبار قسمت دوم را خواندم و بعد قسمت اول آن را

نقدهای متفاوت از آن را خواندم. کتابی پر از نظرات کارشناسان مختلف  بنام نابغه یا دیوانه؟

ولی هرگز نه در آنها و نه برداشتم خودم را شباهتی با برداشت و تفسیر دکتر ماشاالله آجودانی نویسنده و مورخ ابتدا دانشگاه اصفهان و حال گویا انگلستان نداشت.

این نظر را در مصاحبه ای تلویزونی در سال قبل شنیدم

که بد ندیدم آن را اینجا بیاورم و نظر دوستانم را نیز بشنوم.

او معتقد است بوف کور تاریخ ایران زمین است  به زبان استعاره

زن اثیری شخصیت دوقسمت ایران است

و دوقسمت بوف کور دو بخش تاریخ ایران .قبل از تهاجم تازیان و بعد از تهاجم(ایران پیش از اسلام و ایران پس از ورود اسلام)

و نشان  این مهاجم پیرمرد خنزر.پنزری استکه موقع نشخوار آیاتی از قران از دهانش سرازیر است

زن اثیری نیز در دو قسمت متفاوت است

قسمت اول پاک می نماید و نقشش بر جام گلی و در قسمت دوم خود را در اختیار آن مرد خنزر پنزری قرار می دهد و....


براستی شما که بوف کور را خوانده اید چه فکر می کنید؟

http://www.jose-corti.fr/Images/doc-divers/hedayat-dessinChouette.jpg

بنا به ضرورت

من زاده ی فصل خزانم بی خیالش
دل برده ی آن دلستانم بی خیالش

عمری اگر رفته ، بگو خوش باد رفتن
من مانده در قهر زمانم بی خیالش

فردا چه خواهد کرد با من ، روزگارم
مشغول کی شد گو زبانم؟ بی خیالش

امروز جشن ِ زاد روز ِ تلخ من بود
فردا زغم شکّرفشانم بی خیالش

هرگز نگفتم :آه عمرم رفت تاراج
من شاه جمع ناخوشانم بی خیالش

گفتی بگودر دل،هرآن را خفته داری
من سالها از خامشانم بی خیالش

در کوچه و برزن،شدم آواره ی دل
من درد را اینک نشانم بی خیالش

هرچند ساکن گشته ی قهر زمینم
من آشکارا در نهانم بی خیالش


مجنون لیلا گرچه افسانه است یاران
من شاهکار این زمانم بی خیالش

از من چه پرسی نازنین،این عمر رفته
من نوح را دیدم گمانم بی خیالش


  شهریور89

ر شوه در زمان قاجار

در زمان قاجار رشوه خواری اسم دیگر داشت.

 

به جای رشوه « رسوم » می‌گفتند و پرداخت رسوم امری مرسوم شده بود.

 

میرزا حبیب الله شاعر که خود نیز از صاحب لقبان بود و « بدیع السلطنه » لقب داشت، شعری در این باره دارد:

 



           زنهـار از فـراق تـو زنهـار، ای رسوم                   کردی تو روز روشن ما تار، ای رسوم

           ایدون خوشا به حالت مستوفیان که باز                   دارند با تو جمله سر و کار، ای رسوم

مهر ناخن

 


گویند روزی
ناصرالدین شاه به مستوفی الممالک می گوید:

 این رسوم چیست؟ ...

 جناب آقا به خونسردی جواب می‌دهد:

یک چیز است به اسامی مختلف:

در حضور مبارک، تقدیمی است.

نزد علما، حق الجعاله.

 در بازار، حق العمل.

به مستوفی‌ها که می‌رسد، اسمش رسوم است.


 

غضنفر

amtyo9622oht5bht60v.jpg

به غضنفر میگن: دوست داری بابات بمیره ارث اش به تو برسه؟

میگه: نه، دوست دارم بکشمش تا دیه هم بگیرم!


غضنفر میره ختم ازش می پرسن شما؟
میگه من سایر بستگانم !

 


این فرهنگ عمومی چقدر قوی است

که هر گاه خود می خواهد . مخاطب ذهنی جامعه راایجاد می کند و به وسیله و زبان او

دردها و سخنان نهانی خود را بیان می کند.

یکروز ملانصرالدین. جوحی و حالا گویا غضنفر

و با زبان فکاهه و طنز نیش دار .حیاتش را به رخ می کشد.

و فریاد می زند : من زنده ام