سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

بدون شرح

DjHB

باید سوخت
اگر تمام آدم ها شمع می شدند
دنیا دیگر تاریک می ماند ؟


DjHB

دلتنگی( ۸)

1ccggd1ye08opje2y9fi.jpg

دلتنگی( ۸)


دلم تنگه دلم تنگه ندانم

گرفته دامنم را این گمانم

که شاید حرف مردم راست باشه

تو لیلائی ومن قیس زمانم

 

رانده، ماندگان

1ljrkjlvypanoc9v4xwm.jpg

چند سالی است که شنیده بودم افرادی در جامعه بشری زندگی می کنند که از نظر فیزیکی دارای خصائصی توامان از دوجنس بظاهر مخالف هستند

که به همت آین آتش پاره ی ماهواره نام  و دنیای دروغین نت.هم چشممان به جمال زیبایشان آشنا شدو هم پای درد و دلشان نشستم

خندیدم وگریستم.

که  در جمع مردان راه ندارند و زنان نیز نامحرمشان می خوانند.

اگرچه در لباس زنانه ظاهر میشوند ولی به چشم ،هیزی مردانه دارند و  دل ،در گروه ریبا رویان.

اگر لباس ضمخت مردان به تن می کنند. اما حریر می پسندند و اشوه می فروشند.

به همت علم و تکنولوژی نیز تغییری اگر حاصل شد. گویا تغییر مشکلات بود و بس.


ولی خارج از بحث طرح شد فوق

هستند کسانی که از درون دارای ویژه گی بی شباهت با این موسومان به دوجنسه. از نوعی دیگر نیستند .

که در صلح اند و به چنگ می اندیشند. به گاه مهر پرخاشجویند و ستیزه گر.عشق را، از هراس خیانت ،پس می زنند. در گل خار می بیند و در آب زهر.بر زبان شادند و در دل غمین

و....

وبه همت این سه دهه بر تعدادشان افزون می شود. هرروز رفتارشان طبیعی تر و منطقی تر می نماید.

ایا علم و تکنولوژی می تواند بداد اینان برسد؟وبه درمان بیندیشد که بسیارند و روز به روز افزونتر می شوند

گویا باید جهانی دیگر آفرید. که برزخ نیز تکافوی این رانده مانده گان را نمی کند

اسب سفید

ybozecnhw695usd46qo.jpg


اسب سفید

شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد.

استاد فقط لباس سفید می پوشید ، شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید .
مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .به سراغ او رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم . شاگرد با افتخار گفت:"سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است . گیاهخواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به معنویت فکر کنم ."
استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی سفید از آن می گذشت . بعد گفت : « تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که در دیار معرفت امور ظاهری هیچ اهمیتی ندارد . آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم موی سفید دارد، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی اهل معنویت است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟"