دلم تنگه دلم تنگه ندانم
گرفته دامنم را این گمانم
که شاید حرف مردم راست باشه
تو لیلائی ومن قیس زمانم
چند سالی است که شنیده بودم افرادی در جامعه بشری زندگی می کنند که از نظر فیزیکی دارای خصائصی توامان از دوجنس بظاهر مخالف هستند
که به همت آین آتش پاره ی ماهواره نام و دنیای دروغین نت.هم چشممان به جمال زیبایشان آشنا شدو هم پای درد و دلشان نشستم
خندیدم وگریستم.
که در جمع مردان راه ندارند و زنان نیز نامحرمشان می خوانند.
اگرچه در لباس زنانه ظاهر میشوند ولی به چشم ،هیزی مردانه دارند و دل ،در گروه ریبا رویان.
اگر لباس ضمخت مردان به تن می کنند. اما حریر می پسندند و اشوه می فروشند.
به همت علم و تکنولوژی نیز تغییری اگر حاصل شد. گویا تغییر مشکلات بود و بس.
ولی خارج از بحث طرح شد فوق
هستند کسانی که از درون دارای ویژه گی بی شباهت با این موسومان به دوجنسه. از نوعی دیگر نیستند .
که در صلح اند و به چنگ می اندیشند. به گاه مهر پرخاشجویند و ستیزه گر.عشق را، از هراس خیانت ،پس می زنند. در گل خار می بیند و در آب زهر.بر زبان شادند و در دل غمین
و....
وبه همت این سه دهه بر تعدادشان افزون می شود. هرروز رفتارشان طبیعی تر و منطقی تر می نماید.
ایا علم و تکنولوژی می تواند بداد اینان برسد؟وبه درمان بیندیشد که بسیارند و روز به روز افزونتر می شوند
گویا باید جهانی دیگر آفرید. که برزخ نیز تکافوی این رانده مانده گان را نمی کند
اسب سفید شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد. استاد فقط لباس سفید می پوشید ، شاگرد هم
فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار
گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت
بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید . |