من خسته ام زبیداد
از دادهای فریاد
صیادخفته را گوی
ازبندیش کند یاد
صحرا دگر نخواهم
بی آب و دانه ام خوش
آهوی دشت اینک
خواهد شود که آزاد
عمری نشسته بودم
من خاکسارعشقش
دیگربس است ما را
چون برگ در ره باد
هرکس رخ مرا دید
گفتا: تجسم غم
(بس نیست بیش و کم را)
غم را وداع گفتن
دیگر شدن کمی شاد؟
گشتی اثیری دل
تاثیر جان چه خواهی
فریاد ِ داد دارم
ای شاد پرور آزاد
17مهر89
جشن مهرگان
مژده یارا که مهرگان آمد
جشن پیوند عاشقان آمد
فصل احساس های آبی شد
عید دل های مهربان آمد
مهرگان است روز مهر و امید
روز لبخند دختر خورشید
روز روشن روان بهروزی
روزگار جوانی جاوید
مهرگان است، روز بیداری
روز آگاهی است و هشیاری
روز اندیشه های بالنده
روز افکار جاودان جاری
در نو جوانی ام خواننده ای درویش ،بنام جاویدان شعری زمزمه می کرد:
چینی بندزن اومده
تا دل شکسته رو بند بزنه
سالها باید میگذشت تا بفمم هیچ دل شکسته ای را هیچ چینی بند زنی
نمی تواند دل نگاه دارد اگرچه به آن بند بزند
ودر گوشم صدایی دیگر از همان سالها می پیچد:
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
هرچه من بهش نصیحت می کنم
آدمی که عاشقه عاقل نمیشه
(شهرقصه)
اگر هم دل شد و چینی بندزنی آن را ،بندی دیگر زد . راستی راستی دیگر عاقل نمی شود.
پس این دل شکسته و بند زده را همین طور بپذیر.
ولی این سالها یاد گرفته ام که یک گل پژمرده ، باز هم گل ِ
یکماهی از پرداخت آخرین قبض سنگین برق نگذشته(مبلغ1380000ریال =چهار برابر قیمت سال قبل)
که از طرف زحمت کشان اداره ی محترم در خانه آوردند .
دستشون درد نکنه شب و روز به فکر ماهستند.
یک هفته نگذشته اخطاری را هم این دلسوزان به ما رساندن تا مبادا دشمن بیاد برق خانه امان را قطع کند به بهانه ندادن پول قبض.
ما هم تلاش د اریم شهروند نمونه باشیم
به هر جان کندنی بود با قرض از غوله اون رو پرداخت کردیم
شاید جایزه ای هم به ما بدهند.
گویا خوش حسابی ما آقایون رو خوش امد. چون ما مشترکین محترم رو حیفشون امد بیدار کنند.
صبح زود از لای در(در صورتی که ادره زحمت کش پست که به همت تلفن و ایمیل و.. بیکار شده وبرایمان از روی لطف با پولی ناقابل صندوق گذاشته)
قبض ناقابل دیگری رو برایمان به عنوان هدیه ی صبحگاهی که شاد و سرزنده برویم سرکار
قرار داده
البته مبلغ اش را روم نمیشه بگم . که به من خواهید خندید
صدو پنجاه هزار تومان. یک موقع نفرمائید یک میلیون و پانصدهزار ریال ها
زشته .افت داره . دیگه کلاس نداره.
البته من سال 63 پیکانی خریدم به مبلغ 70هزارتومان. با این ناقابل دو تا بیشتر نمیشد خرید
و با دوتا قبض . 4تا پیکان میشد خرید.
چون خیلی حرفام طولانی شد و من هم جوش آوردم و ترموستات ندارم
ختم پرحرفی می کنم و با همه ی این اقایون می گم که
قدیمی های روستامون همیشه می گفتند:
همه چی از نازکی پاره میشه . ظلم از کلفتی