سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

سوختم

ib4yo1oamdt6skj55.jpg

سوختم
در واپسین طلوع ِآخرین روز
در سکوت های پراز فریاد
مانده گاه این تاریخ
ایستگاه عقربک های ساعت
.....

بی آنکه بر آشفته کنم
خوابی را
و بکاهم از ضخامت حجم ها
و یا ککی را بیدار کنم
از تنی
.....
خاموش شدم
به گاه نرسیدن خورشید
به میانه ی راه
و میز لعنت شده
سرد
که سری خفته بر آن
تا پایان بیگاری یک رئیس
.....
سوختم
وخاموش شدم
نه بیگاه
که به گاه خواب همه

(کوروش نادرخانی)

امشب دلم

ct4zocpgfdqv8ttywpu.jpg

امشب دلم شکست

وقتی که بوسه  ی بهاران

تعبیر نامناسب یاران گرفته شد.

امشب دلم شکست

وقتی که قطره قطره های اشک

می چکید

درآسمان یک لکه ابر

پیدا نبود

باران گرفته شد.

وقتی که بقض های مانده دل

چون ترکشی نشست

نقش هوس گرفت

گویی که تیره شد

تاریک و خسته باز

نبض رگ این اسمان گرفته شد.

امشب دلم گرفت

دیگر رمق در جان این قلم نماند

وقتی که .....بگذریم

جانم زجان ستان گرفته شد.

 

(کوروش نادرخانی)

 

چهار راه حادثه

10v0n4sm62jec8ndwx6.jpg

وقتی که شعر
در چهار راه حادثه
زانو ی غم بقل کند.
شاعر
 
شعور فروش می شود
وشعار
در زنبیل جاهلان
مقطوع می خورد.
اشفته می شود
 
هر گذر
چشمک زن ِ سرخ و سبز.
حادثه نیز
از لنگ زائوی  ترسان آل
ونگ می زند.
هیهات روزگار

 

(کوروش نادرخانی)