روزی با مسمی یا بی مسمی به
نام زن در نظر گرفته شده است. فارغ از اینکه هرگز نپرسیم که او چه کرده
است ،یا که بوده است که یک ملتی با تاریخ 8000ساله دیگر از خود کسی ندارد
که به نام او این روز را بنامد؟ و نه یک بیگانه ، و ایضاء روز ِمرد را
حکایت چنین است ،
حال خوش آیند من باشد یا نه ، لاجرم باید تن به این گوارا بدهم. این اندک کاری است که می شود کرد برای کسی که همه چیز دارد و در اصل هیچ ندارد .
همه می گویند زن ِ خانه دار، بچه دار،مهمان دار،و.... اما این نگون بخت
هیچ ندارد. کسی که دوشادوش مردش در مزرعه کار می کند و طیور را تیمار با
اوست . خشت خشت سرپناهی را که قرار بود در چادری با مردرویاهایش سرکند با
او ودر کناراو ،روی هم گذاشت و امروز هم کلنگی شده و برایش پر خاطره ،نمی
گذارند که باشد و به بهانه ی پوچ ِ ارثیه می فروشند و اورا یا زیر دست ِ
عروس می کنند ، یا راهی خلوتگاه ِ خانه ی سالمندان .
همانانی را که
برایشان چه شب هایی ، یک گوشش به خروپف های آزار دهنده ی مردش بود و گوش
دیگر را تیز کرده بود تا نونهالش مبادا که از گریه رنگش سرخ شود وروزگار ِ
اورا سیاه کند .و از همه بدتر صدای مرد خسته از کار روزانه اش که سوهان روح
می شد وقتی فریاد میزد:
: خفه ش کن ززززززززززززززززن........ بذار کپه ی مرگم رو بذارم .. ... صبح باید برم سر ِ کار...
دست و پاچه و هول هولکی، باید زیر بچه را نگاه کند و اگر خشک بود! سینه را
در آورده و شیر دهد ، اگر هم نشد توی حیاط ،و جدیدا پارگینک و تراس برده و
آنقدر لای لایش کند تا آرام شود.در صورتی که چشمان قرمز شده خودش از بی
خوابی داشت می ترکید.
حکایت همچنان باقی بود.وباز هنوز چشم گرم نکرده
باید ازخواب بپرد و چای و صبحانه را آماده کند تا شویش را راهی کار کند و
بچه را نیز آماده مدرسه و.............
درد ها بسیار است و دوران تکتولوژی حوصله را کم کرده است.وبه همین مشت نمونه ی خروار می بایست اکتفا کرد.
و من اما به همه فرزندان این ستمدیده (از جمله به خودم)می گویم : خانه ای
را که قانون به شما حق داده از او بگیرید، بگذارید و بگذرید در صورتی که ما
مهمانان آن خانه بودیم نه صاحب آن .آن رابر سرش خراب نکنیم.اورا در خانه
اش ، به پاس آن شب هاو بیدار خوابی ها و درد زایشی که می گویند سخت ترین
درد ِ دنیاست ، گرامی بداریم و عزیز. نه با یک گل یا جعبه ای شیرینی ، و یا
با خرید ابزار آلاتی مصلحت اندیشانه امثال سبزی خرد کن ، دیگ ،و ماهیتابه
و....بلکه با یک لبخند مِهر نشان و نه یک روز ، باور کنیم که تمام روزهای
سال ،روز مادر و زن است
در زیر شعر فی البداهه ی سخن شمع و نخ درون گفته ام به پاس این روز تقدیمتان می کنم
پرسید نخی ز شـــــــمع ِ دور خود این را
کای یار همیشه همرهم، چرا می سوزی؟
اشک تو مرا ، جگر سو خته تر می سازد
من سوزم و گویی که تو هم جــدا می سوزی؟
گفتا :که تویی چـــــــــــــراغ سوزان دلم
تو سوزی و بینم ،که چه بی صدا می سوزی
گفتم: که همه بفهمند،در این تیـــره ی روز
عمری که بسرشد و،چه بی مرحبا می سوزی
ای دوست بیا چــــــــــــراغ خانه را قدر بدان
ورنه که تو که تو هم چو شمع نا آشنا خواهی سوخت
با آرزوی چراغ همیشه روشن مادران پرواز کرده از آشیان
(کوروش نادرخانی)
از
شاید شما هم چون من هم از سریال " پس از باران " لذت بره باشید و با آن شبهایی پر از خاطره را بازی هایی زیبا به یاد داشته باشید. صفا و صمیمتی روستایی دوران خان و خان بازی و بویژه نوای دردمند زنان و طبقه ی تحتانی جامعه آن زمان ،دل ِ شما را رنجه ساخته باشد.اما چیزی را کمتر در خود پی می گیریم ،تاثیر فراوان موسیقی متن است که بر ما ایرانیان این امر عادی است.آری در کنار تمام زیبایی های تصویری و بازی های مانده گار ، نقش موسیقی و شعر که خصوصا به هنگام شروع و پایان (بقول علمای فن :تیتراژ)کارساز است و تا سالها جاودان ذهن می شود. را نمی توان منکر بود.سینای عزیز مدیر وبلاگ بیاید در این خانه بگردید اطلاع دادند که فریدون پوررضا چهره مانده گار موسیقی گیلان و مالک یادگار پس از باران درگذشت.
فروردین ماه دومین خنیاگر سرشناس موسیقی نواحی را مسافر دیار باقی کرد. فریدین پور رضا خواننده و پژوهشگر موسیقی منطقه گیلان در سن 79 سالگی درگذشت.
به گزارش همشهریآنلاین، این هنرمند عرصه موسیقی که حدود یک سال با بیماری تنفسی و مشکل ریوی، دست و پنجه نرم میکرد، ساعتی پیش در منزل خود از دنیا رفت.
از جمله معروفترین کارهای فریدون پوررضا میتوان به آلبومی که او برای میرزا کوچک خان خواند و البته خوانندگی سریال معروف «پس از باران» اشاره کرد.
برای یادآوری و لحظاتی با او و خاطراتش سپری کردن بر نوشته زیر کلیک کنید و دقایقی را با سکوت اورا بشنوید.یاد همه ی رفتگان گرامی باد
از سخن کوروش
درود به شما عزیزانی که امدید و به طرق مختلف پیام تبریک داشتید . وشاید هم گله داشته باشید که نتوانستم به شما سر زده و از مطالب زیبای شما در وبلاگ هایتان بهره ببرم.
حالا چرا این مقدمه را دارم .
دلیلش اینکه ویروس گرفته بودم ، چند بار ویندوز عوض کردم و نشد .
کار به تعویض لب تاپ رسید و الان هم رسیدم به این 10 اینچی ها که خدا بخیر بگذرونه.
و اما کادوی من هم به جای جوراب شد .یک مودم بی سیمی دو آنتنه . که این دو روز ،دوری من از مواد مخدر ،ببخشید نت.اشتباهی بود که در کد دستگاه جدید و ریسیت کردن مودم قبلی ، که نتیجه اش شد ،همچنین دوری
وعدم پاسخگوئی به محبت های شما عزیزان
از کادوی روز پدر که بگذریم . اس ام اس جالبی هم داشتم که بد نیست در پایان بارعایت حذف شرکت ارسال کننده و ادرس و تلفن
روز پدر مبارکباد
مجتمع تولید مرغ...
شهر. بلوار دانشجو
090000000
که مانده ام در بین اینهمه شرکت چرا شرکت تولید مرغ باید به من تبریک بگوید!!
باز اگریک مرغ کادو میداد می توانستم مدعی بشوم که منم کادو گرفته ام
امروز تولد کوروش کبیر است، مردی که 2564 سال پیش به انسان بودن افراد احترام می گذاشت.
از برت دامن کشان
رفتم ای نامهربان
مرضیه خواننده شهیرسنتی نیز ازبین ما رفت
کسی که
بوی جوی مولیان اید همی را خواند
و....
آثاری زیبا بسیاری به یادگار گذاشت
جدای از رفتار سالهای اخیر
که هرگز هنرمندانه نمی نمود
در دلها جا داشت و دارد
و فقدانش
دردآورست و همچون او بی بدیل
شاید سالها نشاید مانند
یادش گرامی
همچون یاد یاری مهربان
در دل خواهد ماند