سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

پستی با عجله

عزیزان در سفرم


به زودی با یک سورپرایز خدمت خواهم رسید


همه شمارا دوست دارم.





گوگل +ریدر

مطلبی که امروز دوست دارم ،خدمت شما عزیزان عرض کنم، این است که چرا سعی نکردم  به خانه های ساخته ی دیگرم ، کوچ کنم؟

همانطوری که در پاسخ به کامنت های شما مهربانان گفتم ، در بلاگفا،پرشین بلاگ،لوکس بلاگ،و..

http://www.talabeblog.ir/userimages/editor_images/photos/1256725040resane06.jpg

حتی یک وبلاگ با گذاشتن یک کسره در زیر  کلمه ی سخن (سخن ِ کوروش) در همین بلاگ اسکای ،وبلاگی دیگر ساختم .

ولی با تمام ارادتی که  به آن عزیزان، که می خواستند به جای دیگر نقل مکان کنم، داشتم و دارم.

ماندم تا ببینم چه پیش خواهد آمد.

حکم پدری را پیدا کردم که فرزندانش آمده بودند تا از خانه ی روستائی اش، او را به شهر برده و در آپارتمانی نقلی ساکن کنند و نمی رفت را پیدا کرده ام.


 از سوئی فکر کردم .آیا بدون پیل تر شکن و vپیnآیا دنیای نت معنایی دارد؟

بارها پیش آمده پی عکسی بودم که مثلا مرتبط با آشپزی و گل و..بود با این شکل منزجر کننده رویرو شدم.

و از سوئی دیدم وقتی اینهمه سایت ها و وبلاگ ها ، به چنین سرنوشتی دچار می شوند.

وامروز بدون این وسایل و ابزار نمی شود در نت کار کرد. و از داشته ها بهره برد. مگر من تافته ی جدا بافته ام؟

در نتیجه فعلا تصمیم بر ماندن گرفته ام.


چند عاشقانه تقدیم شما


کاش راست می دانستم دروغ رفتنت را.و از اینهمه  کجی نمی شکستم


تنهام گذاشته ای، در خلاء این جماعت ِ گنگ.بیهوده مپرس.در انبار ِ کاه حتی شانسی هم ، سوزنی یافت نمی شود


انکه از باغ دلت کورو کری بود چو رفت
تو بگو خوش که منم زود بگیرم شب ِ هفت


بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...

کوروش روانشناس می شود!!!!!!!!!!!!!(۱)

تعجب نکنید آدمی ،وقتی که هر روز در آینه شاهد یکی یکی سپید شدن مو می شود . شاید در ابتدا  متوجه نباشد که

این تارهای سپید هر یک بر اندوخته هایی افزوده می شود که در هیچ کتاب علمی پیدا نشود. اگه این دمدمی مزاجی  ام بگذارد متوجه می شوید که این موهای سپیدم

همه اش در آسیاب نبوده که سپید شده

یک چند تائیش هم از دیدنها و شنیدن  های حقایقی تلخ بوجود آمده . باور نمی کنید . چند لحظه ای وقت عزیزتان را به من بدهید.

البته این روانشاس تفکیک های مرسوم  مثل روانشناسی بالینی ،جنسی . اجتماعی و.. را  کاری ندارد(راستی به جمعمان صابر عزیز از عزیزان روانسناس ،و از قدیمی های نت است که دوباره  به ما پیوستند . تخصص ایشان گمانم  روانشناسی جنسی را  باشد)

 

جدایی به خاطر دیگ غذا لبته نه از نوع محضری و رسمی . به ظاهر زیر یک سقف ،ولی جدا

دیدم دختری و پسری را که چقدر عاشقانه ، به هم پیوستند و برای این پیوند چقدر مشکلات داشتند.


زندگی را آغاز کردند.به شادی خودشان و غبطه ی خیلی ها. تا به خود آمدند . مستاجر بودند و دارای یک پسر خوشگل و کاکل زری.

بعد از مدتی در خیابان میدیم که مرد هر روز زار و نزار می شود. و زن در خیابان بیشتر خودش را طاووس واربه  جلوه می فروشد. شنیده بودم که می گویند :پالانش چوب دارد.

بارها مرد ِمعتاد  و نزار را دیدم که سیگار در دست جلو جلو می رود .و زن بچه بقل وهراسان از برهم خوردن تیپ و آرایشش  در پی او با فاصله ای 10متری.

در ابتدا همیشه بسکه در خیابان بدنشان را به هم میمالیدن و دست در دست میرفتند . میترسیدم مبادا توسط نیروی انتظامی دستگیر شوند.

چندوقتی گذشت به حکم ضرورت برای بازدید همان منزل کرایه ای . که آنان می نشستند ،گذرم افتاد .

مرد در گوشه ای لمیده بر بالشی کثیف و سیگار بدست .  

بچه هم ان گوشه همچون توله سگی با خرت و پاش های اتاق بازی میکرد.

و زن هم لحظاتی پیش رفته بود بازار برای خرید! بوی ادگلن تندش هنوز در و دیوار ورودی را پر کرده بود.

خواستم تا کارم را انجام دهم و هرچه زودتر ازین ماتمکده فرار کنم.

چقدر تناقض

همیشه ازآنچه می خواستیم و آنچه شد نفرت داشتم  

علت های زیادی گاه باعث ساختن یا تخریب چیزی می شود

اعتیاد؟ بیکاری؟و.....

ولی گویا اینجا چیزهای دیگر هم هست که از چشم جامعه شناسان و رواشناسان و.. دور مانده

دلیلی دیگر دیدم بر این فاجعه

داشتم میرفتم تا کار انجام شده ام راخاتمه دهم.

ان گوشه دیدم نخوانده داستانی دیگر ازین کتاب دراماتیک را ..

 .دیگ غذایی که شاید دیشب استفاده شده بود بوی بدی  به مشام می  رساند . جلوتر رفتم. چه میدیدم .دیگ نشسته .و داخلش لاستیک بچه که گویا بعد از تعویض بچه گلوله و در آن گذاشته شده.

با حال خراب خارج شدم.

در راه با خودم فکر می کردم. به این گذشته ی کوتاه،اینان چه می خواستند که به آن نرسیدند؟

آیا اعتیاد؟ او که قبل از این پیوند ، سیگار هم نمی کشید! همیشه گرانترین لباسها را از در آمد خودش ،می خرید! آیا مقصر زن بود؟ اوهمین الان هم شیک ترین لباس ها را می پوشد!

دیدی از قدیم گفته اند :

کار هر خر نیست خرمن کوفتن

گاو نر می خواهد و مرد کهن


مناجات به شیوه ی کوروش

تکرار جهت اطلاع

درود بر همه ی عزیزانی که حتی در این شرایط نیز لطف خود را از من دریغ نمیدارند با تمام مشکلات

نازنین همراه و همدلم امیر عزیز، دوست نوازی کرده و راه حلی برای عبور از سد فعلی در نظر گرفته که ضمن دعوت شما مهربانان . در صورت امکان به عزیزان دیگر اطلاع رسانی بفرمائید

کلیک فرمائید

پست ویژه


**************


 خدا جان بذار همین اول  ، حسابامو باهات وا بکنم. دوست داشتی بمان و گوش کن .دوست نداشتی برو

تو روبه خیرو مارو به سلامت..

می بینی التماست نمی کنم ؟ خودمو بهت بدهکار هم نمیدانم.نه ازت چیزی می خوام . نه می خوام برام کاری کنی.

نه که فکر کنی ،صحیت با تو رو، برا خودم امتیاز میدونم .

 نه

تورو فقیر و غنی باهات صحبت می کنند . پیر و جوان . سیاه و سفید

همچین افتخارهم  نداره، آخه دروغ بنامت زیاد گفتند و هر روز هم میگویند. ولی دریغ از ی دفاع کوچک!!

همین اول بهم بگو اگه واقعا زبونم رو نمی فهمی ، خودمو خسته نکنم.

 راحت بهت بگم . اگه می فهمی چی میگم . که هیچ

اگه نمی فهمی ،  بذارو برو . من نمی خوامت . کاری هم باهات ندارم.من خدایی رو که زبان منو نمیدونه   دوست ندارم. حتی خدا نمیدونمش.

 شاید من زبونم انگلیسی باشه ، یا اسپانیش ، هندی. و یا ی زبونی تو این دنیای بزرگ

اگر قراره که تو خدایی باشی، که فقط ی زبان بلده . متاسفم .

راه رو اشتباه اومدی . من گول نمی خورم . خدای من همه ی زبانهارو با بی نهایت لهجه بلده .

من اینجا همین نزدیکی های خودمون می بینم که یک زبان، با فاصله ای مثلا 10کیلومتری، چقدر با هم فرق می کنه

تازه خارجی هاشم با هم فرق میکنه

انگلیسی امریکایی داریم ،و انگلیسی خود انگلیس. تازه آکسفوردیاش هم با دیگران ،صحبت کردنشون فرق میکنه

من به زبان خودم باهات حرف می زنم. حالا می خوای بفهمی یا نه ،خودت میدونی.

 نفهمیدی به من مربوط نیست ،نخواستی  هم میتونی بری . خود دانی.

مبادا بگی: فلان ساعت میتونی با من بقول دخترای امروزی بحرفی.

من سالهاست ساعتم رو باز کردم. می بینی ، موقعی که همه خوابند ، من بیدارم . همه بیدارند من خوابم.

من شب و روزت رو قبول نکردم .به تمسخر گرفتمش.

پس نگو فقط فلان ساعت بیا .

بی خیال

من یاد گرفتم که خدایم همیشه در خونه اش به روم بازه .و من ِ مهمونش رو تخم ِ چشاش جا دارم .

 حتی اگه خطا هم کرده باشم .اون مهربون میدونه ، موجودی بنام انسان درست شده ، که دروغه محضه اگه بگیم خطایی نمی کنه

البته میتونه پاک باشه.

ولی اینکه مادر زاد پاکه ، خودت هم میدونی دروغه

پس اگه بگی چون فلان کارو کردی و یا حرفی زدی درو به روت بستم . ناراحت نمیشم ،بگو تا دیگه هیچوقت از کوچه تون هم رد نشم.

مبادا یکی رو جلودر بذاری و بگی : فلانی رو باید ببینی تا با من صحبت کنی. چون من جز خدام همه با من نامحرمند. برای همین هم همه درونم شده راز

اهای خدا!!!!

نمیدونم اهورا مزدا،یهوه ، پدر ....

خوابیدی مگه؟؟؟

 

نور به قبرش بباره

zy37hhgr7t3fkktwmm7d.jpg

شاید  بارها از خود پرسیده باشید که چرا پدر و پدر بزرگها،مادر و مادربزرگهای ما

مرتب میگویند

:خدا بیامرزدش . خدا پدرش را بیامرزد .نور به قبرش ببارد .

واز این حرفها و دعاها که این روزها بیشتر شنیده می شود.

داشتم امروز به این فکر می کردم ببینم که

چرا؟

 

*آن روزها پلیس راهنمائی جرئت نمی کرد بی دلیل حتی ماشینی را متوقف کند

چه رسد به اینکه، الکی گیر دهد. حتی راننده پیش او احترا م داشت.

 

*آن روزها تمام کارهای اداری مثلا یک مغازه در بازار، از قبیل تمدید پروانه، دارائی و.. را یک مامور شهرداری با دردست داشتن دفتری شبیه سررسیدهای رایج و مراجعه به در مغازه انجام میداد . وبا اخذ مثلا دوتومن(20ریال) و دادن رسید به مغازه دارمیرفت تا یکسال بعد.

 

*آن روزها یک بانوی ایرانی تحصیلکرده ، با رفتن از شهری به یک روستا در کمال امنیت ،

صبح میرفت سرکار و غروب باز می گشت ،یا اول هفته تا آخر هفته ، بی آنکه کسی جرات تعرض داشته باشد.


*آن روزها هرکسی حریم خصوصی داشت.کسی به خود حق نمیداد ،وارد شده و بهشت و جهنم هرکسی با خودش بود . وتو نیز به خودحق نمیدادی ،به بهانه ای دیگران را سرزنش کنی .

هیچ کس نماینده خدا بر روی زمین نبود

 

*آن روز ها اگر کبریت می خریدی  دوقران .مثل اصحاب کهف .بعد از سالها می آمدی و باز می خواستی کبریت بخری .همان دوقران بود.

 

*آن زمان سالی یکی ،دوبار بهداری می آمد با ادمهایی همچون آدم فضائی ها با یک کپسول به پشت ودسته و شیری. می بایستی تمام خانه را خالی کنی تا انقدر سم   ِساخت امریکای جنایتکار را بپاشند که خیس از آبی سفید میشد. تا بیماری های رایج از قبیل کچلی ، وبا ،مالاریا و... ریشه کن شود

 

*آن روزهابه کشاورز هم انقدر سم و کود میدادندکه کوئی بادآورده است.

 

*آن روزها مهندس های کشاورزی مرتب سر میزدند که مبادا برگی گردنش کج شود

وتازه در کنار آنان از دیپلمه های کشاورزی به عنوان سپاه ترویج استفاده می کردند

 

*آن روزها آرزوی مهندس های ترکیه  ،آلمان ، بلغار و پزشک های هند،بنگلادش  ،بود تا در اینجا  خدمت کنند. با حقوقی برابر یک کارگر.

 

*آن روز ها درهر کشوری با پاسپورت ایرانی وارد میشدی کلاه از سر بر میداشتند.کسی از تو ویزا نمی خواست.تو بهترین توریست بودی

 

*ان روزها تیم ملی نه در آسیا که بلکه جهان ،تمام  تلاشش برای بوسه زدن  برکاپ جام جهانی  بود.

 

*آن روزها هر یک دلارامریکا 70ریال ما بود  و هر ریال ما3 ریال عربستان . امرور هریک دلار امریکا یکصدو ده هزار ریال . و هر هزار ریال ما یک ریال عربستان(تقریبی)

 

*ان روزها به کشورهای حاشیه از کشورمان دارو قاچاق می کردند.

و..................

 

نور به قبرش ببار ه

با اینکه ایراد هم زیاد داشت با اینکه خودش رو به خدایی رسانده بود با اینکه چند نفری دزد را آزاد گذاشته بود . و......

ولی باز  صدها رحمت به او خدا پدرش رو پیامرزه


tjg6ngsk8c4k04wljoie.jpg