سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

دلم برای یک جانی سوخت

باری دیگر،شیپور دنیای رسانه ها به صدا در آمد

ابزاری که هرازگاه سکوت و رخوت را در جامعه بشری می شکند و چون سرکارگری که به کارگر خسته و نحیف فریادسرمیدهد . تا نگذارد کار بخوابد.

بن لادن کشته شد!

لطفا ادامه ی مطلب را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

خانمها ببخشید

http://img.tebyan.net/big/1387/04/11961112045110028852176014113324319217493.jpg

من چقدر نوشته جورج اورل وکتاب بوف کور رو دوست دارم

یک شب برخلاف عادت همیشگی به نیت اینکه همچون آدمیان(آخه پدر زنده یادم همیشه می گفت شب مال خوابه وادم باید شب که  شدبگیره بخوابه) ساعت 3به این نیت  به رختخواب رفتم هرچه تلاش کردم بی نتیجه بود یا بالشت کج بود و یا تشک ناصاف. وخیلی از فکرهاو نقشه ها

یاد پند روانشناسها افتادم که می گفتند باید از راه شمارش (مثلا گله ای گوسفند)ذهن را خسته و فکر را متمرکز کرد تا خواب این لعبت طناز فراری بیاید. از شما چه پنهان (شاید از روی شیطنت)عده ای زن را ردیف کردم تا ازجلویم رژه رفتند وشروع به شمردن کردم یک.دو.سه و.....و1357 ناگاه یکی از این بانوان محجبه و محترمه چشمکی زد که شبم تیره وتارشد و خود نفهمیدم که دیگر خواب را باید وداع کنم. تنها کاری که کردم به دخمه ام برگشتم واین چند خط کج و معوج را نوشتم


پ.ن  من خودم ذاتا بدون وابستگی به حزب و گروهی به نوعی فمینیستم. پس بانوان محترم زود

قضاوت نکنند. اگرچه نمی خواستم ولی به اجبار می گویم این کوتاه ماجرای یک عمراست

زندگی کمیک


vvwyj36zhuan9yjo6tfx.jpg

در حیرتم از مرام این مردم..........

این قافله زنده کش و مرده پرست

می رفت که حکایت شعر تابوت به عمل بپیوندد .اگر حوصله کنید خواهم گفت

تابلوی ِ سر در محل کارم پس از 5 ماه بدقولی ِ استادکار بالاخره نصب شد. پس ازاینکه کار نصب تمام شد متوجه شدیم که این بی هواس ،شماره ی موبایل بنده را از قلم انداخته . یکماهی با مراجعات مکرر شماره نیز به تابلو اضافه شد.چند روز پیش کسی زنگ زد که بابا این شماره رو اصلاح کن

وقتی نگاه کردم متوجه شدم که تابلو ساز عاشق به جای عدد 2درآخر شماره 9رانوشته.

خوب برای ویرایش این خطا نیاز به نردبانی دوطرفه بود  .سهل انگاری و تغییرات آب و هوا و...باعث شدتا این اصلاح به تاخیر بیفتد.

و طی این دو سه روز  بانوی محترمی که شماره ی اشتباهی از او  بود

به کسانی که به جای من شماره ی اورا می گرفتند به اشکال مختلف پاسخ میداد.

از امروز دیگر طاقتش طاق شده و به هریک ازارباب رجوع های من که زنگ میزد وبا من کار دارشت با جدیت و حالت تاثر می گفت:من همسرش  هستم و ایشان سکته کرده و مرده است

نیمی از شهر در شوک این خبر یکدیگر را مطلع می کنند

عده ای هم سراسیمه شده و به دفتر زنگ میزنند(از بدحادثه همکارانم به دلایلی نیز هیچ یک تا ده ونیم صبح دفتر را باز نمی کنند).وعده ای به منزل زنگ زده یا حضوری سرمیزنند.وکسانی هم به خودم زنگ میزدند و با تعجب احوالم را می پرسیدند.

ماشینم هم امروز نبود . چون محل کارم نزدیک است پیاده مجبور شدم مضطرب خودرا به دفتر برسانم .

نمیتوانم احساسی را که در نگاه و ابراز احساسات اطرافیان میدیم برایتان تصویر کنم

عده ای وقتی میدیدند خودم سالم هستم از اقوام می پرسیدند

دیدم دنیای واقعی  نیز  مثل نت باتغییریک عدد چه فاجعه ای می تواد ایجاد کند

می خواستم پست امروز را با عنوان تابوت خالی بگذارم.دیدم که این مدت از یاس و نومید فضای این وبلاک به اندازه کافی پر شده . گفتم چه بهتر که خود زندگی باشه . زندگی کمیک

من رو خانه ی سالمندان نبرید

6v9wvs4ene1q4noejuqc.jpg


وسواسی شده ام

مدتی است که دچاراین حالتم خوب می دانم که شاید بعضی از شما عزیزانم را هم رنجانده ام.

هر روز قالب جدید.بارنگ و شکل و...متفاوت

قالها هرکدام یک مشکلی داره یکی رنگش نامناسبه یکی  عکسی با اندیشه ی من نمی خواند . دیگری پیوندها را پنهان میکنه و هزاران مشکل دیگر

ولی باورکنید دست خودم نیست.خودم هم خسته شده ام.اگرچه الان که به این چند روز گذشته نگاه میکنم به خود می گویم بد هم نشد چون شب و روزم مشغول تعویض این قالب بوده  و گذشت

ولی کمتر تونستم به عزیزانم سربزنم یکی دیگه از ایرادات این وسواسه

ولی خوب منافعی هم داشته چقدر حرفه ای شدم تو کپی پیسو تازه بلاگ اسکای رو بهم ریختم

تا  جائی که کل کد قسمت نظراتم پرید و دست به دامن مدیریت بلاگ اسکای شدم .که تا الان از اونها خبری نشده .ولی دیشب نزدیک های صبح به فکر رسیدم با زدن یک وبلاگ دیگه بنام ارشیو مشکل رو حل کنم که نتیجه داد

اینم دو امتیازیکی اینکه کد قسمت نظرات روکپی کردم و مشکل حل شد ودیگری اینکه حالا میتونم برای از بین نرفتن مجموعه اشعار و نظراتم جائی رو داشته باشم 

در هرصورت ازصبر و بردباری شما عزیزانم تشکر می کنم. چه کنم ؟ باید تحملم کنیدهنوز زوده از جمع مهربانانه اتان دورم کنید. اگرچه همراهی هستم کُند و خسته .ولی سعی ام را خواهم کرد

همه ی شما را دوست دارم

ایران بانو

6iuul8321yzufq4a4mmw.jpg

دوستی می گفت اوایل ازدواج که شرّوشوری داشتیم .بچه را تو حال دور ورش رو شلوغ می کردیم با اسباب بازی و....

خودمون می رفتیم تو اتاق خواب.امروز فکرمی کردم نکندجهانخواران باآوردن فارسی وان و من وتو و1و2وسریالهای زیبا و جذاب برای مردمان تشنه وبی بی سی کیفیت بالا و...

ما شده ایم همون بچه ها و اونا هم با ایران خانم رفته اند اتاق خواب


Share