سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

دل دریائی

برای دیدن وافعی عکس هاکلیک کنید


rdgjawpsgtlxlqs0jhy1.jpg

رد پای تو را بر دریا دیدم

در این بیکرانه

دل به دریا سپردم

از این رویا

چون موج

(که بر ساحل آغوش می گشاید)

برگشته

کف بر دست

تهیدست و خسته

من اینجام جای همه ی شما عزیزانم خالی

برای دیدن وافعی عکس هاکلیک کنید
haea6l3k6mig5sxamww0.jpg
(۱)
چنان کویری
دل به دریا زده ام شاید دریائی ببینم!!
سیراب سراب ها

(۲)
سکوت و تنهائی ام را به دریا گفتم
وسپردم که زمزمه شکستنم را هرگز به غیر نگوید
بگذار بسته بماند این راز سر به مهر

روزی تر و خشک من بسوزد * آتش که به زیر دیگ سوداست(سعدی)

73vnb4nidranaj11qhvy.jpg

تهرانی:رسیدن بخیر

شمالی:سلامت باشی

تهرانی: کی اومدی؟

شمالی: دیشب رسیدم

تهرانی: از آتش سوزی جنگل چه خبر؟

شمالی:آتش سوزی!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تهرانی :بله . همونی که هرلحظه این رسانه های بیگانه مرتب تکرار می کنند

شمالی:دلت خوشه بابا . کدام جنگل ؟کدام آتیش؟

تهرانی:یعنی چی؟یعنی آتشی نیست؟ همه دروغه؟

شمالی:تعجب می کنم . می گوئی جنگل . ما که جنگلی ندیدیم که بخواهد بسوزد

تهرانی :چی میگی؟ صدات مفهوم نیست. چی ؟

چه رفته برما؟؟

4a44rlxx68jmy6le3kdv.jpg

امروز یکی از همکارانم نیامد و وقتی که غروب دیدمش و علت غیبت را جویا شده و سرزنشش کردم که باید فلان کار را  انجام میدادی و نیامدنت ضرری زیاد دارد .

در کمال نا باوری گفت آن کار را دیشب در مسجد تمام کردم و به زودی ثمره اش را خواهی دید.

و وقتی توضیح داد متوجه شدم که دقیقا بهتر انجام شده است

ولی هنوز مانده ام که مگر مسجد جایی برای کار است انهم در چنین شبهائی

گویا اینکه جابجائی انجام شده فراگیرتر از آن است که فکر می کردم.تا به حال بارها دیده بودم که راننده تاکسی ازیک دبیر ادبیات باسوادتراست و دبیر شیمی از یک تاجر بازار خبره تر و موفق تر .

کارمندی که در محل ِکار با گوشی  موبایلش در حال خرید مثلا سیب زمینی است.

ودر صف نان. نانوائی را دیده بودم که از مشتری درصد تعرفه های گمرکی را می پرسید.

براستی چه بر سر ما امده است ؟چرا هیچ چیز و هیچ کس سر ِ جایش نیست؟

در تعطیلات کار می کنیم و در سر ِکاربا دوستانمان رازو نیاز عاشقانه!

برای اینکه از خط خارج نشوم درز میگیرم


تو کتم نرفت!!!!!!!!

0t1vwrh3ttsiadu29mf3.jpg

دوستانی که همراه هستند میدانند در این وبلاگ راجعه به بحث یارانه ها و ..مطالبی نیز داشته ام

وبخصوص در پست برق از سرم پرید  اشاراتی به گرانی قبض برق داشتم .شاید بپرسید

اخر تو که تو کار ادبیاتی و شعر .چکار داری که یارانه چه شد ؟و چرا اینهمه  گرانی؟ .بله من هم اگرچه هرچقدر سیب زمینی باشم و بی رگ . ولی با قبضی که بایدپرداخت کنم .چه کنم؟

باید از فردا بروم سمساری و چراغ موشی بخرم. که از طرفی سمسار فکر می کند حتما عامل استکبارم وامدم جهت موزه ی بریتانیای کبیر جنس بخرم. وتازه اگر شانس بیاورم وگیر گروه های حفظ اثار باستانی نیفتم و...

لذا باید قبض را پرداخت کنم.

ولی کسیکه می خواست مرا توجیه کند . می گفت: چرا نمی گیری آخه!!مگه توجیه آقایون رو نشنیدی که گفتند چند استان رطوبتی را که نمیتوانند کولر آبی روشن کنند . به جهت استفاده از کولر گازی جریمه کرده اند

نمیدانم . شاید درست می گویند .مثلا چون باید اسکیموها از خانه های یخی استفاده کنند .باید جریمه شوند. راستی انان چراشراب و گوشت خوک و.. می خورند ؟ مگه نمیدانند حرام است؟

حتما جهنم مال اونهاست! بد هم نیست بعد اینهمه یخ کردن تو جهنم گرم...

وچون ساکنین جنگلهای کشور بیشترین استفاده را از چوب استفاده میکنند. باید جریمه شوند

راستی چرا هر روز شاهد اتش گیری جنگلها هستیم . مگر جنگلی هم مانده است!!

گویا کسی می گوید تو همان بهتر که بروی و شعرت را ببافی

این یکی تو کتم رفت