-
باز کن پنجره را
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 02:21
باز کن پنجره را که دلم زین قفس تنگ گرفت. بوی گنداب و نم پای خزان ریشۀ ستر درخت ِ .................کج ِ این بنگ گرفت. باز کن پنجره را و ببند ان در وامانده ِ دروغین که از آن رحم و رفاقت ،شده در و در آمد به تظاهر همه لبخند از آن ........................."نه که لبخند" که زهرخند بُوِ َد ، روی دگر. من چنین در...
-
سیمرغ
جمعه 4 تیرماه سال 1389 01:19
سیمرغ ایکاس مرغ ِبر زمین ، سیمرغ بودی در قاف ، تنها آخرین سیمرغ بودی دلدادهء هر بامدادی ،مرغ ِ امید مارا تو در این واپسین سیمرغ بودی ای کم نشین و نیک منظر،من ندانم افسانه با تو هم نشین سیمرغ بودی ننگ ِ زمان آلوده دامان کرد مارا آسوده اما پیش از این سیمرغ بودی سیمرغ در افسانه را ،چون می شناسند گویم دلا تو بهترین سیمرغ...
-
استاد ِ کار
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 23:15
استاد ِ کار چندی است در ِ یکی از اتاق ها تاب برداشته و خوب بسته نمیشه. با اینکه افرادی زیاد ی آمدند و رفتند. ولی هرگز از کسی نخواستیم مشکل را رفع کند. چرا که هیچکدام بقول معروف اینکاره نبودند. و بارها سرزنش شدم که یکی رو بیار که این در رو درست کنه . . . . حالا که فکر می کنم. از خود می پرسم آیا برای تاب ِ درهای کلان...
-
لطافت مهر
جمعه 28 خردادماه سال 1389 19:20
لطافت مهر از کوچه های عاطفه می گذرم لبخند زا نمی بینم کوچید و رفت بی هیچ نشانی و نامی ازاو باقی نمانده به جز خاطره ای در ضمیر سلام را سلامی دوباره می دهم مرده اسکلت بی رنگ و رو ...............مات ِ مات پاسخ نمی دهد من نیز از کنارش چون قایقی شکسته .......بر امواج ِ وهم می گذرم بگذار این سبزه ..........رسته در ساحل ِ...
-
تک بیت
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 14:36
شرم کردم به تو گویم،که منم عاشق تو تا لب گور بسوزم ،که لبم دوخته شد
-
ساز خاموش
جمعه 21 خردادماه سال 1389 01:11
ساز خاموش چه صدای خوشی این، ساز خموشی دارد همره محتـــسب و ،باده فــــــــروشی دارد آئینه بودی و هــــــر راز، به تو پیــــــــدا بود لذتی صـــــــورت خود، گـر که بپوشی دارد کاخ را ،منــــزل بیــدرد شـــدن ها ســـازند مســـت دردیم و ،خــــرابات، بهوشی دارد سخنی با تو بگویم ،نه به اسـرار که فاش دلبــــر و ،کیف...
-
چه کسی گفت
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 01:56
چه کسی گفت که من خوابیدم؟ من اگر رنگ به رنگم سازند یا که منقوش به نحس آلوده می کنم باز جهان را به صفا آسوده و به خون سرخ شدم تا به یغما نشود دست به دست آبروی سده ها پیشینه سب ز ِِ سب زم مثل هر پیر و جوان اگر اندوه خزان چهر ِ مرا زرد کند باز من سب ز شوم جاودان خواب هرگز مکث ِ حرکت شاید مرگ ِ در خواب هرگز و بدانید هرگز...
-
DjHB
شنبه 15 خردادماه سال 1389 17:01
دیگر سرکه نخواهم شد شراب می مانم تا بنوشیم DjHB برق ِ کوچه ی ما قطع است و برق چشم های روشنت که آفتاب همسایه است
-
راست
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 14:24
[ راست چه کسی گفت که اینجا سخنی با من دلخسته نباید گفتن. همه ی راز درون را ز نهان باید گفت این همه قصر که در خانه ی خود ساخته ایم همه بازیچه ی دست ِخود ماست تا هیولای درون را بفریبیم به رنگ پوچ، پوچ است اگر راست بپنداریمش مرگ حق است اگرما همه ناراست کنیم راست در پنجه ی تقدیر سپردیم به جهل همه نیرنگ و دروغ همه آلوده ی...
-
کلمات دوست
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 23:38
چگونه ادامه بدهم بدونه حتی یک جفت چشم که دور شدنم را بنگرد DjHB
-
شعری از یک دوست
شنبه 8 خردادماه سال 1389 01:42
شعری ازیک دوست که در 13 سالگی سروده است عشق خطی ست بلند نه طلوعش معلوم نه غروبش پیداست نقطه هایش همگی خاطره اند عشق تکرارهمین خاطره هاست....... رها
-
زن؟؟
جمعه 7 خردادماه سال 1389 15:18
زن از دوستی پرسیدم: رابطه ات با زنت چند درصدیه ؟ گفت:99% گفتم؟ 99%؟ گفت: 99%خوبه. ولی همون1% زندگیمو 99% سیاه کرده ... ... ... ... .. ریاضی هم پیچیدگی این مسئله رو حل نمی کنه.
-
اعجاز حسن
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 23:28
اعجاز حسن گفتم به چشم ،راز دل افشا شود نشد وین نامه ،نا نوشته،چو انشا شودنشد بستم به بال دیده، غزل را که دل سرود بر بام تو نشیند و پر، و ا شود نشد دل خواست، دم به دم که غنیمت شمارد آه شمعی که قطره قطره ،به یلدا شود نشد با رآی عقل ،از سر صدقم، ز سرّ عشق دیدم مگر ،که حل معما شود نشد گفتا :که راه عشق نه راهیست رفتنی هر...
-
میعادگاه جدید
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 14:22
میعادگاه جدید از دوستانی تا کنون با نظرات خود مرا مدیون مهر بیشمار خویش کرده اند سپاسگذارم. تصمیم گرفتم از این بعد برای گسترش فعالیتهایم در انجمن های تخصصی کاسپین فروم http://www.caspian-forum.com/index.php هم باشم خوشحالیم زمانی بیشتر خواهد شد مکان دیدارمان آنجا باشد شما هم امتحان کنید
-
صادق هدایت
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 03:26
صادق هدایت دوستی نوشته بود: من بوف کور رو شب امتحاناتم میخوندم این کتاب منو به مرز جنون رسوند آخر کتابو از دستم گرفتن من گفتم: دوست خوبم با نگاه داستان وار اگر بخوانیم که من ساده اندیش 2و3بار خواندم حتی به جنون نویسنده رسیدم ولی در خلوتم تعجب کردم کسی که به زبان پهلوی آشنا ست وندیداد رو نوشته مازیار و.... چطور می...
-
مختومقلی فراغی
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 00:15
بر آرامگاه مختومقلی فراغی من امروز 6 صبح چرتی زدم و 10 تا الان همش پشت فرمان بودم تعجب نکنید . آره برای من تنبل و گریزان . معجزه شده ولی به لذتش میارزید. امروز سعادت دیدار دوباره ی آرامگاه شاعر شهیر ترکمن مختومقلی فراغی رو به دست آوردم. حدود 200 کیلومتری گنبد کاووس و 260 کیلومتری گرگان(در استان گلستان ) حالی غریب دارم...
-
جمعه
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 04:17
جمعه جمعه زیباترین روزها دور از همه در خلوت خود ماندن دور از رنگها و نیرنگها دور ازمن ها و منیت ها کلاه گذاریها و کلا برداریها چقدر دوستت دارم برای همین شبت را تا صبح چشم بر هم نمی گذارم تا دمیدن پگاهت را نظاره کنم و بگویم: خوش آمدی ... و بعد بخوابم ... تا خوابی ابدی جمعه ء آخر باشد
-
پوچ
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 01:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 پوچ من گنگ و ماتم ازین خنده های پوچ زین خاطرات ِ گریزا ن و بیم ناک از باغ رانده گان به زمین کرده کوچ لب تشنه گان همه محروم ِ اشک تاک پائیز 80
-
افسوس
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 14:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 افسوس افسوس که عمری همه بیهوده گذشت عمری به پی بوده و نابوده گذشت خوش آنکه ادب جست ،هنرمند بزیست یا آنکه بر او عمر ، تن آسوده گذشت زمستان78
-
دوتا بیتی
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 00:21
بادهء یاد گفتند چراغ ِ باده روشن سازید واز بادۀ یاد ،رفته ایمن سازید افسوس که بسیار در این سینۀ خاک خفتند ،نگون جام،به میهن سازید
-
ابر سیاه
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 02:31
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ابر سیاه با خنده ، دلِ شکسته امید گرفت بالنده شد و شباب ِ جاوید گرفت افسوس که آسمان ِ ما شیطانی شد ابرسیاه و باز خورشید گرفت بهار79
-
یاوه
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 22:43
یاوه بیهوده مانده ایم ،برخاک ِ این زمین با ما کســی نگفت زین یاوه آفرین هر لحظه مان ،یک نقطهء ســــیاه کی می رســدبگو پایان ِ نقـطه چین برگرد ِ دایره ، دوارِ ِحیرتیــــــــــــم شد شیوه ای کهن،از روز ِواپسین فریاد رَس اجل ! تاکی فــریب وریا دیگر بس است بیا ای مارِ ِآستین مطلوب ِ ما شدی ،چون آب ِ بادیه ما در سراب ِ تو...
-
تابوت
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 22:34
تابوت رامیلا جان نشتری بر زخم زدی دست مریزاد در دنیای واقعی نیز تنهائی میرود که خفقان وگلوگیر شود. کجاست آن حیاط های بی در و دیوار گرسنمان که میشد اگر خانه نان نبود به دو میرفتم سر لاک نان همساده و رفع جوع می کردیم. حال در قفس تنگ ِ آپارتمان حتی سلام و علیکی هم با همساده نداری بقول آن دوست به گنده لاشه ات پی به رفتن...
-
مثنوی
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 22:23
مثنوی . شد نوای جان من این مثنوی اهل دل باشی ،صدایم بشنوی 2. بشنوی آواز پر سوز مرا آنچه بنموده شبم این روز را 3. عقل رادزدیده بینی در کلام عشق را من جمله کردم در پیام 4. جان من میسوزد ازهجران تو رفته عمرم بر سر پیمان تو 5. ای فدای تو همه عالم کنون عالم کم از تو گردیده فزون 6. ای دلیل نغمه های ساز من پرشد این دنیا ازین...
-
آفتاب
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 00:15
آفتاب در شــب گشـــود ه ام این پنــــــجره را رو به آفتـــــــــاب ********* شایـــــــد که یار ِ من آن شمـــــس ِ بــــی نقاب از پنـــــــــــجره در آید و .........با نیـــزه های شــــــوخ از خــواب مرگـــــبار ِ تغـــــــــافل ............ رهــــــــــــــــــــــــــــــاندم. ***************** اردیبهشت 79
-
آفتاب
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 00:15
آفتاب در شــب گشـــود ه ام این پنــــــجره را رو به آفتـــــــــاب ********* شایـــــــد که یار ِ من آن شمـــــس ِ بــــی نقاب از پنـــــــــــجره در آید و .........با نیـــزه های شــــــوخ از خــواب مرگـــــبار ِ تغـــــــــافل ............ رهــــــــــــــــــــــــــــــاندم. ***************** اردیبهشت 79
-
مزدک
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 23:52
مزدک شهریارا ، دل ِ رنجیده ء ما ،جای تو نیست شیر میدان عمل ،بیشه که مآوای تو نیست این دل خسته ء ما ،گرد ثریا گشته است حالیا خورده زمین، چشم به بالای تو نیست باغ طوفان زده ء ما ،چو به یغما بشکست مرهمی باید وآن، دست توانای تو نیست مزدکی نیست رساند، چو پیامم در گوش لیک دانی که مرا ،عشق به فردای تو نیست؟ فرق من، با تو...
-
اعجاز حسن
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 15:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اعجاز حسن گفتم به چشم ،راز دل افشا شود نشد وین نامه ،نا نوشته،چو انشا شودنشد بستم به بال دیده، غزل را که دل سرود بر بام تو نشیند و پر، و ا شود نشد دل خواست، دم به دم که غنیمت شمارد آه شمعی که قطره قطره ،به یلدا شود نشد با رآی عقل ،از سر صدقم، ز سرّ عشق دیدم مگر ،که...
-
بت
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 22:38
بت چه باید گفت؟ به هنگامی که تیری از کمان ِ چشم ِدلسوزی نشان ِ بی نشانت را به آماج ِ پذیرش می کشاند ................سخت هم زیباست چه باید بود؟ گرامی لحظه ای کو هم ترا درخاطرات ِخویش همان گمگشته ء افسانه میخواند ..............که آنهم یک فسون خفته در رویاست ودر آن معبد ِ بی هیب و آرامشگه دلخواست ترا تندیسی از آن آرزوهای...
-
چکاوک
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 00:09
چکاوک چکاوک ِ صبحگاهی می خواند: ............چه زیباست صلح ............چه زیباست آزادی ...........چه زیباست عشق ................................... ................................... ................................... مرگ ِ پرنده ...........مرا به خود آورد. زمستان 63